در شهر اگر تو شاهد شیرین گذر کنی
شهری به یک مشاهده زیر و زبر کنی
خوش آن که از کمین به در آیی کمان به دست
وز تیر غمزه کار مرا مختصر کنی
شب گر به جای شمع نشینی میان جمع
پروانهٔ وجود مرا شعلهور کنی
آگه شوی ز خاک ریاضتکشان عشق
گر در بلای هجر شبی را سحر کنی
گر بنگری به چاه زنخدان خویشتن
یعقوب را ز یوسف خود با خبر کنی
بویت اگر به مجمع روحانیان رسد
آن جمع را ز موی خود آشفتهتر کنی
مردند عاشقان ز نخستین نگاه تو
حاجت بدان نشد که نگاه دگر کنی
نبود عجب اگر به چنین چشمهای مست
آهنگ خون مردم صاحب نظر کنی
دیدی دلا که بر سر کوی پریوشان
نگذاشت آب دیده که خاکی به سر کنی
ناوک زنان بتان کمان کش ز چابکی
فرصت نمیدهند که جان را سپر کنی
گر کام خواهی از لب لعلش فروغیا
باید ز اشک دامن خود پر گهر کنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار به زیباییها و جذابیتهای شهری اشاره میکند که با دیدن آن، دل را خوش میکند. او خواهان این است که از کمین عشق بیرون آید و با آرزوهایش دل دیگران را شاد کند. شبها وقتی در جمعی نشسته، میخواهد مانند شمع درخشیده و وجود دیگران را روشن کند. شاعر از سختیهای عشق و جدایی سخن میگوید و تأثیر نگاه معشوق بر دل عاشقان را به تصویر میکشد. او بیان میکند که عشق آنقدر قوی است که حتی مرگ عاشقان را هم رقم میزند. در پایان، شاعر به زیبایی و لذت از معشوق اشاره میکند، اما برای رسیدن به آن لذت، باید از اشک و سختیها گذر کند.
هوش مصنوعی: اگر در شهر با زیبایی و جذابیت عبور کنی، میتوانی با یک نگاه به تمامی حال و هوای آنجا تغییر بدهی.
هوش مصنوعی: خوشا به حال آن کسی که به ناگاه از کمین بیرون بیاید و با کمان در دست، کار مرا با تیر نازکی که میزند، آسان و مختصر کند.
هوش مصنوعی: اگر در شب به جای شمع در جمع دوستان باشی، وجود من را با نور و حرارت خود روشن و گرم میکنی.
هوش مصنوعی: اگر از سختیهای عشق آگاهی پیدا کنی، میتوانی شبهای غم و جدایی را به صبح روشنایی بدل کنی.
هوش مصنوعی: اگر به چالهای که در زیر چانهات هست نگاه کنی، میتوانی یعقوب را از حال یوسف خود آگاه سازی.
هوش مصنوعی: اگر بوی تو به جمع روحانیان برسد، این گروه را بیشتر از موهای خود درهم و آشفته خواهی کرد.
هوش مصنوعی: عاشقان از همان نگاه اول تو جان باختند، دیگر نیازی نیست که دوباره به آنها نگاه کنی.
هوش مصنوعی: این تعجبآور نیست که با چشمان جذاب و پرشور خود، به خونِ مردم صاحبنظر روی بیاوری.
هوش مصنوعی: دیدی ای دل که با دیدن زیباییها، اشکها نتوانستم بریزم و به خاک بمالم؟
هوش مصنوعی: عشاق از سرعت و زیبایی محبوبان، فرصتی به تو نمیدهند تا بتوانی از جان خود دفاع کنی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی از لبان زیبا و جذاب او لذت ببری، باید دامن خود را با اشک پرکنید و این اشکها را به مانند گوهر بدانید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنی
فیروز روز آن که تو بر وی گذر کنی
آزاد بندهای که بود در رکاب تو
خرم ولایتی که تو آنجا سفر کنی
دیگر نبات را نخرد مشتری به هیچ
[...]
ای ماه اگر به گوشه گلشن نظر کنی
گل را ز حال بلبل بیدل خبر کنی
گویی که جمله چشم امیدم به راه تست
شاید گرم به گوشه چشمی نظر کنی
ما بینوا و مفلس و تو کیمیافروش
[...]
گر جلوهگر به عرصهٔ محشر گذرکنی
هر گوشه محشر دگری جلوهگر کنی
کاش آنقدر به خواب رود چشم روزگار
تا یک نظر به مردم صاحب نظر کنی
جان در بهای بوسهٔ شیرین توان گرفت
[...]
چون شمع گر به بزم وفا ترک سرکنی
سر پیش عاشقان رخ دوست برکنی
اول قدم کزین تن خاکی برون نهی
در ملک جان به حضرت جانان گذر کنی
گیری اگر حجاب دوئیت زچشم دل
[...]
خواهی اگر بکوی حقیقت سفر کنی
باید ز شاهراه طریقت گذر کنی
گر بی رفیق پای نهی در طریق عشق
خود را یقین دچار هزاران خطر کنی
هرگز بطوف کعبۀ جانان نمی رسی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.