گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
میلی

شب، خواب پی به حال خرابم نمی‌برد

در سینه می‌خلی تو و خوابم نمی‌برد

نومیدی‌ام ببین که رقیب آشنایی‌ات

رشکم نمی‌فزاید و تابم نمی‌برد

رنجیده آن‌چنان، که گرم خود طلب کند

سویش کسی ز بیم عتابم نمی‌برد

وقت سوال یار ز بس مضطرب شوم

از شرم، انتظار جوابم نمی‌برد

رسوایی‌ام رسیده به جایی که همنشین

دیگر به بزم او ز حجابم نمی‌برد

قاصد ندیده در طلبم رغبتی ز یار

کآهسته آمد و به شتابم نمی‌برد

میلی شدم چو کاه و ز بار گران غم

توفان اشک بر سر آبم نمی‌برد