ای چشم تو همچو فتنه خونریز
چون می نگه تو فتنهانگیز
فریاد که از تپیدن دل
در هر نفس آتشم شود تیز
از بیخودیام خوش آنکه باشی
گرم گله نصیحت آمیز
ای آنکه زنی دم از محبّت
از هستی خویشتن بپرهیز
برخیز و به پای دار بنشین
یا از سر کوی یار برخیز
میلی به اجل ترا چه دعویست
در دامن آن ستمگر آویز
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از دشمن دوست روی پرهیز
چون هیزم خشک و آتش تیز
از چاشنی دم سحر خیز
سحری دگر از سخن برانگیز
وقت طرب است، ساقیا، خیز
در ده قدح نشاط انگیز
از جور تو رستخیز برخاست
بنشان شر و شور و فتنه، برخیز
بستان دل عاشقان شیدا
[...]
برخیز و صبوح را برانگیز
جان بخش زمانه را و مستیز
آمیخته باش با حریفان
با آب شراب را میامیز
یاد تو شراب و یاد ما آب
[...]
گفتم: چه بود گیاهِ ناچیز
تا در صفِ گل نشیند او نیز؟
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.