گر بیخودی مجال دهد اضطراب را
بنیاد برکند دل و جان خراب را
در عشق می گدازم و می سوزم و خوشم
با آتش است صحبت گرمی کباب را
صحبت میان ما نشود گرم از حجاب
کو محرمی که رفع کند این حجاب را
میدان حرف داد سوال توام، ولی
برتافت دست شرم، عنان جواب را
گر خاطرت به سختی جان کندنم خوش است
منت نهم به جان و کشم این عذاب را
در خوابگاه دیده بختم قرار یافت
از چشم من چو گریه برون کرد خواب را
میلی خوش آنکه مست رسد آن سوار و من
گاهی عنان ببوسم و گاهی رکاب را