سلطان، سرِ تخت شهی کرد تنزّل
با آنکه جز او هیچ شهی نیست گدا شد
آنکس که زفقر و ز غنا هست منزّه
در کسوت فقر از پی اظهار غنا شد
هرگز که شنیدست از ازین طرفه که یک کس
هم خانه خویش آمد و هم خانه خدا شد
آن گوهر پاکیزه و آن درّ یگانه
۰ون جوش برآورد زمین گشت و سما شد
در کسوت چونی و چرایی نتوان گفت
کاندلبر بیچون و چرا چون و چرا شد؟!
بنمود رخ ابروی وی از ابروی خوبان
تا بر صفت ماه نو انگشت نما شد
در گلشن عالم چو شهی سرو چو لاله
هم سرخ کلاه آمد و هم سبز قبا شد
آن مهر سپهر ازلی کرده تجلی
تا مغربی و مشرقی و شمس و ضیا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی تعالی و بزرگی خداوند و در عین حال فقر و غنای انسانهاست. شاعر به توصیف تغییرات و تحولات در وجود خدا و انسان میپردازد. او گدا و ثروتمند را یکسان میداند و میگوید که انسانها برای ظهور غنای الهی، خود را در لباس فقر میپوشند. همچنین به زیبایی و جلال حضرت حق اشاره میکند که چهرهی زیبای خود را به نمایش میگذارد و این شکوه از زمین و آسمان در همه جا تجلی مییابد. شاعر با استفاده از تصاویری چون گلشن و سرو، به زیبایی و لطافت وجود اشاره میکند که در نهایت به نور و روشنایی الهی ختم میشود.
هوش مصنوعی: سلطان که در اوج قدرت و مقام بود، به پایینتری جایگاه افتاد، با اینکه هیچ کس به اندازه او شایستهی سلطنت نیست. به نوعی، او به مانند یک گدا شده است.
هوش مصنوعی: کسی که از فقر و ثروت پاک و خالیست، به خاطر نشان دادن ثروت خود در لباس فقری قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: هیچکسی نشنیده است که هر کسی توانسته باشد همزمان به خانه خودش و به خانه خدا وارد شود.
هوش مصنوعی: آن سنگ قیمتی و بینظیر از دل زمین بیرون آمد و به آسمان رفت.
هوش مصنوعی: در لباس تو چه چیزهایی نهفته است که نمیتوان گفت چرا شمع با وجود روشناییاش، بیچون و چرا، به چه دلیلی چنین شده است؟
هوش مصنوعی: صورت و ابروی او چنان زیبا و برجسته است که بسیاری از زیباییها را تحتالشعاع قرار میدهد و به مانند ماه نو، خاص و نمایان میشود.
هوش مصنوعی: در باغ دنیا، مانند شاهی، سروهایی به زیبایی گلهای لاله با کلاهی قرمز و قباهایی سبز به چشم میخورند.
هوش مصنوعی: خورشید ازلی، نوری را که دارد به همه جهات میتاباند و باعث روشنایی زمین و آسمان میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهروزبن احمد که وزیر الوزرا شد
بشکفت وزارت که سزا جفت سزا شد
تا رای چو خورشیدش بر ملک و ملک تافت
هر رای که بر روی زمین بود هبا شد
تا چون فلک عالی بر صحن جهان گشت
[...]
دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد
باز این ز برای دل تنگم چه بلا شد؟
دل خون شد و اندر سر آن غمزه شود نیز
جانی که به صد حیله از ان طره جدا شد
یاران موافق همه فارغ ز غم و درد
[...]
سلطان سراپردهٔ میخانه کجا شد
از مجلس رندان خرابات کجا شد
معنیش هم اینجاست اگر صورت او رفت
پنهان ز نظر گشت نگوئی که فنا شد
هر رند که در کوی خرابات درآمد
[...]
آن دلبر طناز نگوئی که کجا شد
از پیش من بیدل دیوانه چرا شد
چون مونس و غمخوار دل خسته ما بود
از بهر چه از خسته خود یار جداشد
جان و دل غم دیده دمی شاد نبودست
[...]
کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد
این نقد بقا چیست که بیهوده فنا شد
اظهار محبت به سگ کوی تو کردیم
گفتیم مگر دوست شود دشمن ما شد
دل خون شد و از دیدهٔ خونابه فشان رفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.