گنجور

 
اسیری لاهیجی

آن دلبر طناز نگوئی که کجا شد

از پیش من بیدل دیوانه چرا شد

چون مونس و غمخوار دل خسته ما بود

از بهر چه از خسته خود یار جداشد

جان و دل غم دیده دمی شاد نبودست

تا از برمادلبر بی مهر و وفا شد

عشاق وفادار ندیدند دل خوش

تا یار ستمکاره پی جور و جفا شد

یک روز نپرسید که از جور غم عشق

بر جان و دل عاشق بیچاره چه ها شد

ما شهره شهریم میان همه عشاق

تا عشق ترا میل دلی جانب ما شد

گویند اسیری ز چه شوریده و شیداست

گو از غم ما او بجهان بی سرو پاشد

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
مسعود سعد سلمان

بهروزبن احمد که وزیر الوزرا شد

بشکفت وزارت که سزا جفت سزا شد

تا رای چو خورشیدش بر ملک و ملک تافت

هر رای که بر روی زمین بود هبا شد

تا چون فلک عالی بر صحن جهان گشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیرخسرو دهلوی

دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد

باز این ز برای دل تنگم چه بلا شد؟

دل خون شد و اندر سر آن غمزه شود نیز

جانی که به صد حیله از ان طره جدا شد

یاران موافق همه فارغ ز غم و درد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

سلطان سراپردهٔ میخانه کجا شد

از مجلس رندان خرابات کجا شد

معنیش هم اینجاست اگر صورت او رفت

پنهان ز نظر گشت نگوئی که فنا شد

هر رند که در کوی خرابات درآمد

[...]

شمس مغربی

سلطان، سرِ تخت شهی کرد تنزّل

با آنکه جز او هیچ شهی نیست گدا شد

آنکس که زفقر و ز غنا هست منزّه

در کسوت فقر از پی اظهار غنا شد

هرگز که شنیدست از ازین طرفه که یک کس

[...]

سام میرزا صفوی

بی قد تو دل بسته صد بند بلا شد

کی وا شود آن غنچه که از شاخ جدا شد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه