آن دلبر طناز نگوئی که کجا شد
از پیش من بیدل دیوانه چرا شد
چون مونس و غمخوار دل خسته ما بود
از بهر چه از خسته خود یار جداشد
جان و دل غم دیده دمی شاد نبودست
تا از برمادلبر بی مهر و وفا شد
عشاق وفادار ندیدند دل خوش
تا یار ستمکاره پی جور و جفا شد
یک روز نپرسید که از جور غم عشق
بر جان و دل عاشق بیچاره چه ها شد
ما شهره شهریم میان همه عشاق
تا عشق ترا میل دلی جانب ما شد
گویند اسیری ز چه شوریده و شیداست
گو از غم ما او بجهان بی سرو پاشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از غم و درد فراق یار خود سخن میگوید. او ابراز میکند که محبوبش بدون هیچ دلیلی از او جدا شده و این جدایی باعث رنج و ناراحتی عمیق او شده است. دلبر که مونس و همدل او بود، اکنون بیوفایی کرده و او را تنها گذاشته است. شاعر بیان میکند که هیچ عشق وفاداری نمیتواند خوشبختی را تجربه کند، زیرا یار درگیر بدعهدی و جفا شده است. او همچنین اشاره میکند که هیچ کس از درد و رنج او نمیپرسد و در نهایت به بیچارهای و حسرتاش اشاره میکند که از غم عشق به وضعی پریشان و بیسر و پا افتاده است.
هوش مصنوعی: آن معشوقه خوشرقص و دلربا را نگو که کجا رفت، بیدل دیوانهام چرا اینگونه بیتاب و پریشان شد؟
هوش مصنوعی: دوست و همدم دل شکستهی ما که همیشه در کنار ما بود، چرا از ما جدا شد و ما را در حالتی خسته و دلتنگ رها کرد؟
هوش مصنوعی: جان و دل من که پر از غم است، لحظهای شاد نبودهاند، تا زمانی که محبوب بیوفا از کنارم دور شده است.
هوش مصنوعی: عاشقان وفادار هیچگاه دل خوشی نداشتند زیرا معشوقهای که به آنها تعلق داشت، دچار بیرحمی و ستم بود.
هوش مصنوعی: روزهای زیادی نگذشت که از درد و غم عشق بر روح و قلب عاشق بیچاره چه مشکلاتی به وجود آمد.
هوش مصنوعی: ما در میان تمام عاشقان مشهور هستیم، زیرا عشق تو باعث شده است که دل ما به سمت تو تمایل پیدا کند.
هوش مصنوعی: میگویند که یک اسیر به چه دلیل اینگونه دیوانه و سرمست است. او از غم ما به سوی دنیایی بیسروصدا و آرام میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهروزبن احمد که وزیر الوزرا شد
بشکفت وزارت که سزا جفت سزا شد
تا رای چو خورشیدش بر ملک و ملک تافت
هر رای که بر روی زمین بود هبا شد
تا چون فلک عالی بر صحن جهان گشت
[...]
دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد
باز این ز برای دل تنگم چه بلا شد؟
دل خون شد و اندر سر آن غمزه شود نیز
جانی که به صد حیله از ان طره جدا شد
یاران موافق همه فارغ ز غم و درد
[...]
سلطان سراپردهٔ میخانه کجا شد
از مجلس رندان خرابات کجا شد
معنیش هم اینجاست اگر صورت او رفت
پنهان ز نظر گشت نگوئی که فنا شد
هر رند که در کوی خرابات درآمد
[...]
سلطان، سرِ تخت شهی کرد تنزّل
با آنکه جز او هیچ شهی نیست گدا شد
آنکس که زفقر و ز غنا هست منزّه
در کسوت فقر از پی اظهار غنا شد
هرگز که شنیدست از ازین طرفه که یک کس
[...]
کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد
این نقد بقا چیست که بیهوده فنا شد
اظهار محبت به سگ کوی تو کردیم
گفتیم مگر دوست شود دشمن ما شد
دل خون شد و از دیدهٔ خونابه فشان رفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.