سلطان سراپردهٔ میخانه کجا شد
از مجلس رندان خرابات کجا شد
معنیش هم اینجاست اگر صورت او رفت
پنهان ز نظر گشت نگوئی که فنا شد
هر رند که در کوی خرابات درآمد
از دار فنا آمد و با دار بقا شد
ما جام حبابیم و پر از آب حیاتیم
سیراب شود هر که چو ما همدم ما شد
سلطان سراپردهٔ میخانه عالم
از ذوق گدایان خرابات گدا شد
صوفی به صفا دُردی دردش چو بنوشد
این درد بود صافی و آن درد دوا شد
یاری که چو ما بندگی سید ما کرد
هرچند گدا بود شه هر دو سرا شد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تمثیل و تصویرسازی از میخانه و رندی میپردازد. سوال میکند که سلطان میخانه (نمادی از خوشی و آزادی) کجا رفته است و به تغییرات آن اشاره میکند. او میگوید که اگر ظاهراً چیزی از بین برود، حقیقت آن پابرجاست و فنا نمیشود. رندانی که به میخانه میروند، از دنیای فانی به دنیای باقی در میآیند. شاعر همچنین اشاره به حیات و سرزندگی دارد و میگوید که هرکس با آنها همدل شود، سیراب میشود. در نهایت، به رابطه صوفی با درد و صفا و همچنین بندگی در راه خدایی اشاره میکند و میگوید که گدایان نیز ارزشمندند و در نزد خدا بزرگ میشوند.
هوش مصنوعی: سلطان و صاحب مقام که در اینجا به عنوان نگهبان و مسئول میخانه شناخته میشود، کجاست و چه سرنوشتی داشته است؟ در عوض، جمع رندان و مینوشندگان که به میخانه آمدهاند، چه وضعیتی دارند؟
هوش مصنوعی: اگر چه چهرهی او از دید پنهان شد، اما نمیتوانی بگویی که او نابود شده است.
هوش مصنوعی: هر شخصی که به محلهی نوشخوار و زندگی خوشگذرانی پا میگذارد، از دنیای فانی و مادی بیرون میآید و به زندگی ابدی و معنوی دست مییابد.
هوش مصنوعی: ما مانند جامی هستیم که پر از آب حیات است، هر کسی که با ما همنشین شود، سیراب و روحافزا خواهد شد.
هوش مصنوعی: سلطان که در سایهسار میخانه قرار دارد، از شادی و خوشحالی گدایان خرابات به وجد آمده و به حالتی گدا مانند تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: صوفی وقتی که با خلوص نیت، شرابی را مینوشد که دردی را از او میزداید، در واقع این درد به طور سادهای درمان میشود و به نوعی خالص و صافی میگردد.
هوش مصنوعی: یار و دوستی که همچون ما در خدمت و بندگی سید و آقایش قرار گرفت، هرچند که از نظر مالی گدا و بیبضاعت بود، در حقیقت به مقامی بلند و ارجمند در دنیا و آخرت نائل آمد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بهروزبن احمد که وزیر الوزرا شد
بشکفت وزارت که سزا جفت سزا شد
تا رای چو خورشیدش بر ملک و ملک تافت
هر رای که بر روی زمین بود هبا شد
تا چون فلک عالی بر صحن جهان گشت
[...]
دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد
باز این ز برای دل تنگم چه بلا شد؟
دل خون شد و اندر سر آن غمزه شود نیز
جانی که به صد حیله از ان طره جدا شد
یاران موافق همه فارغ ز غم و درد
[...]
سلطان، سرِ تخت شهی کرد تنزّل
با آنکه جز او هیچ شهی نیست گدا شد
آنکس که زفقر و ز غنا هست منزّه
در کسوت فقر از پی اظهار غنا شد
هرگز که شنیدست از ازین طرفه که یک کس
[...]
آن دلبر طناز نگوئی که کجا شد
از پیش من بیدل دیوانه چرا شد
چون مونس و غمخوار دل خسته ما بود
از بهر چه از خسته خود یار جداشد
جان و دل غم دیده دمی شاد نبودست
[...]
کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد
این نقد بقا چیست که بیهوده فنا شد
اظهار محبت به سگ کوی تو کردیم
گفتیم مگر دوست شود دشمن ما شد
دل خون شد و از دیدهٔ خونابه فشان رفت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.