گنجور

 
شمس مغربی

سلطان، سرِ تخت شهی کرد تنزّل

با آنکه جز او هیچ شهی نیست گدا شد

آنکس که زفقر و ز غنا هست منزّه

در کسوت فقر از پی اظهار غنا شد

هرگز که شنیدست از ازین طرفه که یک کس

هم خانه خویش آمد و هم خانه خدا شد

آن گوهر پاکیزه و آن درّ یگانه

۰ون جوش برآورد زمین گشت و سما شد

در کسوت چونی و چرایی نتوان گفت

کاندلبر بیچون و چرا چون و چرا شد؟!

بنمود رخ ابروی وی از ابروی خوبان

تا بر صفت ماه نو انگشت نما شد

در گلشن عالم چو شهی سرو چو لاله

هم سرخ کلاه آمد و هم سبز قبا شد

آن مهر سپهر ازلی کرده تجلی

تا مغربی و مشرقی و شمس و ضیا شد

 
 
 
مسعود سعد سلمان

بهروزبن احمد که وزیر الوزرا شد

بشکفت وزارت که سزا جفت سزا شد

تا رای چو خورشیدش بر ملک و ملک تافت

هر رای که بر روی زمین بود هبا شد

تا چون فلک عالی بر صحن جهان گشت

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیرخسرو دهلوی

دل بسته بالای یکی تنگ قبا شد

باز این ز برای دل تنگم چه بلا شد؟

دل خون شد و اندر سر آن غمزه شود نیز

جانی که به صد حیله از ان طره جدا شد

یاران موافق همه فارغ ز غم و درد

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

سلطان سراپردهٔ میخانه کجا شد

از مجلس رندان خرابات کجا شد

معنیش هم اینجاست اگر صورت او رفت

پنهان ز نظر گشت نگوئی که فنا شد

هر رند که در کوی خرابات درآمد

[...]

اسیری لاهیجی

آن دلبر طناز نگوئی که کجا شد

از پیش من بیدل دیوانه چرا شد

چون مونس و غمخوار دل خسته ما بود

از بهر چه از خسته خود یار جداشد

جان و دل غم دیده دمی شاد نبودست

[...]

وحشی بافقی

کاری نشد از پیش و ز کف نقد بقا شد

این نقد بقا چیست که بیهوده فنا شد

اظهار محبت به سگ کوی تو کردیم

گفتیم مگر دوست شود دشمن ما شد

دل خون شد و از دیدهٔ خونابه فشان رفت

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه