گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
شمس مغربی

نقشی به بست دلبر من بر مثال خویش

آراستش بزیور حسن و جمال خویش

آورد در وجود برای سجود خود

آن نقش که داشت بتم در خیال خویش

آئینه بساخت ز مجموع کاینات

در وی بدید حسن جمال و جلال خویش

یک دفتر از مکارم اخلاق جمع کرد

مجموعه بساخت ز حسن خصال خویش

کس در جهان نداشت از احوال او خبر

آگاه کرو جمله جهانرا ز حال خویش

طوطی مثال خویش چو بیند در آینه

آید هر آینه بسخن با مثال خویش

پرسید یک سخن چو کسی غیر او نبود

هم خویشتن بگفت جواب سوال خویش

با مغربی حکایت خود سربسر بگفت

در مغربی چو دید مجال مقال خویش

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
اوحدی

با یار بی‌وفا نتوان گفت حال خویش

آن به که دم فرو کشم از قیل و قال خویش

من شرح حال خویش ندانم که چیست خود؟

زیرا که یک دمم نگذارد به حال خویش

آنرا که هست طالع ازین کار، گو: بکوش

[...]

ابن یمین

بس کس که یافت خست و امساک پیشه کرد

بر نفس ناستوده و اهل و عیال خویش

عذرش بر آن دنائت و خست همین بود

دائم ز بیم فقر نگهداشت مال خویش

عمری بفقر میگذراند ز بیم فقر

[...]

ناصر بخارایی

گر بنگری در آینه عکس جمال خویش

عاشق شوی هر آینه بر زلف و خال خویش

نشناخت عقل ناقص ما حسن کاملت

هم خود شناختی به حقیقت کمال خویش

آن‌ها که گفته‌اند به وصلت رسیده‌ایم

[...]

جامی

دادی ز لطف خوی مرا با وصال خویش

وانگه نهفتی از نظر من جمال خویش

شکر خدا که می نتوانی که یک نفس

پیوند خاطرم ببری از خیال خویش

بیرون خرام مست و سرانداز هر طرف

[...]

اهلی شیرازی

از ضعف اگر در آینه بینم جمال خویش

آهی کشم که آینه گردد ز حال خویش

مرغ شکسته بالم و در وادی امید

پیدا بود که چند توان شد ببال خویش

لاف کمال پیش سگان تو چون زنم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه