گنجور

 
اهلی شیرازی

از ضعف اگر در آینه بینم جمال خویش

آهی کشم که آینه گردد ز حال خویش

مرغ شکسته بالم و در وادی امید

پیدا بود که چند توان شد ببال خویش

لاف کمال پیش سگان تو چون زنم

کز دولت سگان تو یابم کمال خویش

ساقی مرا به چشمه کوثر نشان چو داد

زآنم چه غم که خضر نبخشد زلال خویش

ابرو ترش مکن که بگوید نیاز خود

اکنون که یافت پیش تو اهلی مجال خویش