تا رود جان بجانب معراج
نیست جز شرع مصطفی منهاج
در ره انبیاء بسر رفتی
دلدل درد دل بود هملاج
عشق در جان و دل علم می زد
که در آندم که جسم بود امشاج
سدره ای بود آدم و ابلیس
هر دو را از بهشت کرد اخراج
چون به طبع هوای شیطا ن رفت
آدم آندم ندید برسرتاج
کرد افشای سر حضرت حق
بر سردار شد سر حلاج
بحر وحدت محیط بر اشیاست
آسمان و زمین کف امواج
بسکه با خود تنید تار خیال
عقل، چون عنکبوت شد نساج
کوهیا میرسی به عالم فوق
گر نمانی به تخت طبع مزاج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
قلتبان چون گرفت خشم و لجاج
زود گردد روان ز هر سو کاج
ای دل نیک مذهب و منهاج
به تو اسرار هر دلی محتاج
بر فلکها به کشف ماه ترا
از حقیقت منازل و ابراج
مبطلم گشت از حقیقت حق
[...]
تاج اسلام شمس الدین ، گشتست
خاک صدر تو آسمان را تاج
تحفه داده ترا عنایت حق
سیرت و نام صاحب المعراج
هست عزم ترا مضای حسام
[...]
ای فلک سوخته داده بر کف تاج
هیچ نیکی ز تو نداشته ماج
بخت نیکت چو بچه ماج دهان
در نهاده بآستان تو ماج
دل اعدات در تنوره غم
[...]
ای ز روز سپید تا شب داج
به مددهای فیض تو محتاج
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.