حیدر آسا جان کافر کیش در روز مصاف
ذوالفقار روح را ایدل برآور از غلاف
همچو کرم پیله بر خود می تنی از حرص و آز
عنکبوتی نیستی در خانه دنیا مباف
باده صافی بنوش ای ساقیان صاف بین
تا شود آئینه دل از کدورت صاف صاف
آفتاب روی ساقی بین که جام می بکف
همچو خورشید است گرد بزم مستان در طواف
وه چه لطف است اینکه خاص و عام را ساقی روح
تا ننوشد از کف او می نمیدارد معاف
ایدل دیوانه تا یابی ز وصل او خبر
سینه را از درد جانان شرحه شرحه کن شکاف
کوهیا طاقت نداری تا به بینی آنجمال
در پس دیوار تا کی میزنی لاف و گزاف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای دل و عشق میپردازد. شاعر به دلایلی از جنگ و مصاف صحبت میکند و از ذوالفقار به عنوان نمادی از قدرت و شجاعت یاد میکند. او همچنین به حرص و آز انسانها اشاره میکند و بر لزوم پاکی دل تأکید دارد. ساقی به عنوان نماد نوشیدنی و لذت از زندگی نمایش داده میشود و نوشیدن باده به پاک شدن دل از کدورتها تعبیر شده است. شاعر از زیبایی عشق و وصل صحبت کرده و بر لزوم تجربه عشق حقیقی تأکید میکند. در نهایت، او به تحمل درد و رنج در راه عشق اشاره میکند و میگوید که نمیتوان به سادگی از زیباییهای عشق گذشت.
هوش مصنوعی: حیدر که به شجاعت و قدرتش معروف است، به میدان مبارزه میآید تا با دشمنان بجنگد. او باید سلاحش، که نماد قوت و شجاعت است، را آماده کند تا روحش را آزاد کند و در نبرد حاضر شود.
هوش مصنوعی: مانند کرمی که به دور خود پیله میتند و به خاطر حرص و آز درگیر زندگی میشود، نباید مانند یک عنکبوت در دنیای مادی به دام بیفتی.
هوش مصنوعی: نوشیدن شراب صاف را ای ساقیهای دلسوز بپذیر، تا دل از پلیدیها پاک و مانند آینهای صاف شود.
هوش مصنوعی: به تماشای آفتاب روی ساقی بنشین که جام شراب در دست او مانند خورشید میدرخشد و او در میان جمع مستان در حال دور زدن است.
هوش مصنوعی: چه خوشایند است که ساقی روح، هم به خواص و هم به عوام، اجازه میدهد تا از دست او بنوشند و هیچکس را از این نعمت محروم نمیکند.
هوش مصنوعی: ای دلی که دیوانهوار در جستجوی وصال معشوقی، از درد عشقت، دل را به تکههای کوچک تقسیم کن و از این غم بگو.
هوش مصنوعی: اگر قدرت تحمل تماشای زیبایی آن را نداری، چرا دائما به خودت میبالید و سخنهای بزرگ میگویی؟ تا کی میخواهی به این لافزنی ادامه دهی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بادهام صافست و مطرب صاف و ساقی صاف صاف
با سه صاف این چنین کس در نیاید در مصاف
گفت مشاطه که: زلفش بافتم، حسنش فزود
زلف او از پر دلی در تاب شد، گفتا: مباف!
ما ازین غمها نمینالیم، ای جان و جهان
[...]
باده صاف و محتسب با باده نوشان در مصاف
یا غیاث المستغیثین نجنا مما نخاف
دم به دم گر خون دل پالایم از مژگان چه عیب
چون ننوشد مست ناز من به جز میهای صاف
شاهد معنی درون پرده عزت یکی ست
[...]
گر بگرد کعبه کوی تو باشد یک طواف
آن یکی بهتر ز صد حج پیاده بی گزاف
در هوای حور و جنت زاهد از دیدار ماند
با چنین جهلی ز دانش میزند بیهوده لاف
ذوق عشقت در نمی یابد مذاق زاهدان
[...]
نیست بر آیینه دُردیکشان گرد خلاف
میتوان چون جام می دیدن ته دلهای صاف
زان شراب لعل سرگرمم که کمتر قطرهاش
سوخت کام لاله آتش زبان را تا به ناف
باده بیدرد از میخانه دوران مجوی
[...]
ای به گرد روضه ات هر شب ملایک در طواف
دشمنان را زنگ بسته تیغ باشد در غلاف
تا علم شد در جهان شمشیر دینت چون هلال
سینه ات با نیک و بد ماننده آئینه صاف
بت پرستان را بتان شد سرنگون در بتکده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.