بادهام صافست و مطرب صاف و ساقی صاف صاف
با سه صاف این چنین کس در نیاید در مصاف
گفت مشاطه که: زلفش بافتم، حسنش فزود
زلف او از پر دلی در تاب شد، گفتا: مباف!
ما ازین غمها نمینالیم، ای جان و جهان
غم چو سیل لاابالی، جان ما چون کوه قاف
گر ترا فرصت بود اندر میان عاشقان
خویشتن را بازیابی در میان لام و کاف
یک سخن بشنو، اگر در راه دین داری دلی
چون یکی باشد همه، پس از چه باشد اختلاف؟
زاهدا، ما را چه ترسانی؟ چو خود ترسیدهای
آخر این شمشیر چوبین چند داری در غلاف؟
گر بگویم حال قاسم چیست در هجران دوست؟
غرق خون دل شود این کوه سنگین تا به ناف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر با استفاده از تصاویری زیبا و احساسات عمیق، به موضوع عشق و حالات آن میپردازد. او به حضور باده، مطرب و ساقی اشاره میکند و میگوید که در چنین شرایطی کسی جرأت مقابل شدن را ندارد. شاعر همچنین به زیبایی زلف معشوق و تاثیر آن در دلش اشاره میکند و میافزاید که از غمها شکایت ندارد. او میگوید اگر فرصتی برای عشق و عاشقی داشته باشی، باید خودت را قوی نگهداری و به اتحاد و همدلی در مسیر دین توجه کنی. در نهایت، او به شدت دلتنگی خود در دوری از معشوق را بیان میکند و میگوید که این دلتنگی تا عمق وجودش را درگیر کرده است.
هوش مصنوعی: شرابم زلال و خالص است، مطرب هم صفا دارد و ساقی نیز پاک و بیآلایش است. با این سه صفا، کسی نمیتواند در میدان جدال ظاهر شود.
هوش مصنوعی: مشاطه گفت: من موهای او را بافتهام و زیبایی او بیشتر شده است. اما زلف او از روی دلداری به حالت تاب آمده، بنابراین گفت: این کار را نکن!
هوش مصنوعی: ما از این درد و غمها شکایت نمیکنیم، ای روح و دنیا؛ غم به مانند سیلی بیتوجه میخواهد بیفتد، در حالی که جان ما مانند کوه قاف محکم و استوار است.
هوش مصنوعی: اگر برایت فرصتی هست در میان عاشقان، خود را بازیابی کن و به خودت بیا، در فاصلهی لام و کاف.
هوش مصنوعی: اگر در مسیر دین، همه قلبها یکسان و همدل باشند، پس چرا میان آنها اختلافی وجود دارد؟
هوش مصنوعی: ای زاهد، ما را از چه میترسانی؟ وقتی خودت هم ترسیدهای، اینچنین چوبی که در غلاف داری چه فایدهای دارد؟
هوش مصنوعی: اگر بخواهم حال قاسم را در فراق دوست بگویم، باید بگویم که دلش آنقدر غمگین و پریشان است که مانند کوهی سنگین از غم و اندوه خون آلود میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
باده صاف و محتسب با باده نوشان در مصاف
یا غیاث المستغیثین نجنا مما نخاف
دم به دم گر خون دل پالایم از مژگان چه عیب
چون ننوشد مست ناز من به جز میهای صاف
شاهد معنی درون پرده عزت یکی ست
[...]
حیدر آسا جان کافر کیش در روز مصاف
ذوالفقار روح را ایدل برآور از غلاف
همچو کرم پیله بر خود می تنی از حرص و آز
عنکبوتی نیستی در خانه دنیا مباف
باده صافی بنوش ای ساقیان صاف بین
[...]
گر بگرد کعبه کوی تو باشد یک طواف
آن یکی بهتر ز صد حج پیاده بی گزاف
در هوای حور و جنت زاهد از دیدار ماند
با چنین جهلی ز دانش میزند بیهوده لاف
ذوق عشقت در نمی یابد مذاق زاهدان
[...]
نیست بر آیینه دُردیکشان گرد خلاف
میتوان چون جام می دیدن ته دلهای صاف
زان شراب لعل سرگرمم که کمتر قطرهاش
سوخت کام لاله آتش زبان را تا به ناف
باده بیدرد از میخانه دوران مجوی
[...]
ای به گرد روضه ات هر شب ملایک در طواف
دشمنان را زنگ بسته تیغ باشد در غلاف
تا علم شد در جهان شمشیر دینت چون هلال
سینه ات با نیک و بد ماننده آئینه صاف
بت پرستان را بتان شد سرنگون در بتکده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.