گر بگرد کعبه کوی تو باشد یک طواف
آن یکی بهتر ز صد حج پیاده بی گزاف
در هوای حور و جنت زاهد از دیدار ماند
با چنین جهلی ز دانش میزند بیهوده لاف
ذوق عشقت در نمی یابد مذاق زاهدان
در میان عاشق و زاهد ازین شد اختلاف
مرد حق بین را نباشد احتیاجی با دلیل
از دلیل روز مستغنی است بینا بی خلاف
نیست عالم جز نمودهست مطلق در شهود
یک اشارت اهل کشف و ذوق را باشد کفاف
عارف ذات و صفات حق شوی بی قیل و قال
گر به او صاف کمال او بیابی اتصاف
چون اسیری غرق بحر وحدت آمد زاهدا
موج را گر عین دریا گفت میدارش معاف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف عشق و معرفت الهی میپردازد. شاعر میگوید که یک بار طواف در کعبهای که محبوب است، ارزش بیشتری از صد حج دارد. زاهدانی که به دنبال جنت و حور هستند، از یاد خدا غافلند و با بیخبری خود به علم و دانش میبالند. عشق حقیقی و ذوق آن، چیزی است که زاهدان نمیتوانند درک کنند و به همین دلیل بین عاشق و زاهد اختلاف به وجود میآید. مرد حقبین نیازی به دلایل و برهان ندارد، زیرا او به بصیرت و بینش خود میبیند. عالم واقعی فقط در شهود و تجربه است و اشارهای کافی برای اهل کشف و ذوق دارد. عارف بدون جدل و بحث، ذات و صفات حق را در مییابد. سرانجام، زاهد باید در دریای وحدت غرق شود و حقیقت را دریابد، وگرنه تلاطمهای جهان او را دچار سرگردانی خواهد کرد.
هوش مصنوعی: اگر به دور کعبه بگردی، عشق تو همانند یک بار طواف کردن آنجا است، که این یک بار از صد حج پیاده به مراتب بهتر و با ارزشتر است.
هوش مصنوعی: زاهد با این ignorance که دارد، از دیدن نعمتهای بهشتی محروم مانده است. او به جای استفاده از دانش و بصیرت، بیهوده در مورد مسائل بزرگ صحبت میکند.
هوش مصنوعی: عشقی که در دل من است، برای زاهدان طعمی ندارد. به همین خاطر است که بین عاشق و زاهد تفاوت و اختلاف وجود دارد.
هوش مصنوعی: انسانی که حقیقت را میشناسد، نیازی به دلایل و استدلالها ندارد. او به قدری بیناست که میتواند بدون هیچ مناقشهای به حقیقت پی ببرد.
هوش مصنوعی: عالم تنها تجلی مطلق است که در شهود به شکل یک نشانه ظاهر میشود و برای اهل کشف و احساس کافی خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت و صفات خداوندی دست پیدا کنی و از بحث و جدلهای بینتیجه پرهیز کنی، در آن صورت میتوانی به کمال او پی ببری و به صفات او متصف شوی.
هوش مصنوعی: زمانی که یک انسان در سیر و سلوک معنوی به درجهای میرسد که به یگانگی با هستی میرسد، مثلاً مانند یک اسیر که در دریا غرق شده است، زاهدی که بهدنبال حقیقت است، باید بداند که اگر دریا وجود داشته باشد، این موجها واقعیت ندارند و او باید آنها را نادیده بگیرد. در واقع، او باید بر درک واقعیاش از وجود تمرکز کند و به کنار مطالب زودگذر و ظاهری بیاعتنا باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بادهام صافست و مطرب صاف و ساقی صاف صاف
با سه صاف این چنین کس در نیاید در مصاف
گفت مشاطه که: زلفش بافتم، حسنش فزود
زلف او از پر دلی در تاب شد، گفتا: مباف!
ما ازین غمها نمینالیم، ای جان و جهان
[...]
باده صاف و محتسب با باده نوشان در مصاف
یا غیاث المستغیثین نجنا مما نخاف
دم به دم گر خون دل پالایم از مژگان چه عیب
چون ننوشد مست ناز من به جز میهای صاف
شاهد معنی درون پرده عزت یکی ست
[...]
حیدر آسا جان کافر کیش در روز مصاف
ذوالفقار روح را ایدل برآور از غلاف
همچو کرم پیله بر خود می تنی از حرص و آز
عنکبوتی نیستی در خانه دنیا مباف
باده صافی بنوش ای ساقیان صاف بین
[...]
نیست بر آیینه دُردیکشان گرد خلاف
میتوان چون جام می دیدن ته دلهای صاف
زان شراب لعل سرگرمم که کمتر قطرهاش
سوخت کام لاله آتش زبان را تا به ناف
باده بیدرد از میخانه دوران مجوی
[...]
ای به گرد روضه ات هر شب ملایک در طواف
دشمنان را زنگ بسته تیغ باشد در غلاف
تا علم شد در جهان شمشیر دینت چون هلال
سینه ات با نیک و بد ماننده آئینه صاف
بت پرستان را بتان شد سرنگون در بتکده
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.