دوش بخواب دیده ام حضرت شحنة النجف
گفت بدان تو نفس خود تا برسی بمن عرف
شمع صفت بسوختی شب همه شب برای حق
بهر چه کرده ای بگو عمر شریف خود تلف
هست غذای روح تو ذکر خدا میان جان
چون حیوان چه می دوی درپی خوردن علف
ایمن اگر شود دلت از سگ نفس بدسیر
لطف خدا بگویدت پیش بیا و لاتخف
کوهی خسته دل چو شد خام لباس در طلب
از رخ آفتاب جان چون که رسید بر تو تف
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تجلیات روحانی و رابطه با خداوند اشاره میکند. او از خواب خود با حضرت شحنة النجف سخن میگوید و به یادآوری این نکته میپردازد که انسان باید به نفس خود توجه کند تا به شناخت حقیقی برسد. شاعر به یاد میآورد که ذکر خدا غذای روح انسان است و تأکید میکند که در پی دنیا و خوراک نیست، بلکه باید به معنای حقیقی زندگی توجه کرد. در نهایت، او خاطرنشان میسازد که اگر دل از نفس اماره و خواستههای نفسانی پاک شود، لطف خداوند انسان را در مسیر الهی یاری میکند.
هوش مصنوعی: دیشب در خواب دیدم که حضرت شحنه نجف فرمودند: بدان که به نفْس خود آگاه باش تا به من برسی و به شناختی برسی.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به بیهودهگی زندگی اشاره دارد. شاعر از کسی میپرسد که در طول عمرش، که مثل شمعی در شب میسوزد و نور میدهد، چه کاری برای حقیقت انجام داده است. او به این نکته میپردازد که شاید وقتش را بیهوده تلف کرده و باید به فکر اعمال و کارهایی باشد که ارزشمند باشند.
هوش مصنوعی: غذای روح تو یاد خداست. مانند حیوانی که در پی علف است، چرا به دنبال امور سطحی میروی؟
هوش مصنوعی: اگر دلت از تأثیرات منفی و ناپاکیها در امان باشد، خداوند به تو لطف میکند و به تو میگوید: بیا و نترس.
یعنی مثل شمع سوختی
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ما دو سه رند عشرتی جمع شدیم این طرف
چون شتران رو به رو پوز نهاده در علف
از چپ و راست میرسد مست طمع هر اشتری
چون شتران فکنده لب مست و برآوریده کف
غم مخورید هر شتر ره نبرد بدین اغل
[...]
بوی بهار می دهد باد صبا ز هر طرف
سبزه دمید عیش کن ساغر می منه ز کف
موسم تاب خانه رفت از پی گل به باغ رو
بر لب جویبار بر شیشه ی می ز طاق و رف
پیش که سر نهی به گل باده بخور به پای گل
[...]
طالع اگر مدد دهد، دامَنَش آوَرَم به کف
گر بِکَشَم زهی طَرَب، ور بِکُشَد زهی شرف
طَرْفِ کَرَم ز کَس نَبَست، این دلِ پُر امیدِ من
گر چه سخن همیبَرَد، قصهٔ من به هر طرف
از خَمِ ابرویِ توام، هیچ گشایشی نشد
[...]
حشمت میفروش بین بر در او ز هر طرف
گرد مواید کرم اهل صفا کشیده صف
فیض کرامتش نهد دمبدم از سفال می
رند خداشناس را جام جهان نما به کف
پرورشت دهد فلک لیکن ازو تو برتری
[...]
میروم از بر امام طوفکنان به هر طرف
طالع اگر مدد کند دامنش آورم به کف
در ره او رود سرم باز لقاش برخورم
این بشود زهی طرب آن بشود زهی شرف
سعی من از برای او جان و دلم فدای او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.