گر دل طلبی از من جان هم به تو در بازم
وره دیده خون افشان آن نیز روان سازم
در پای تو غلطیدن کاریست پسندیده
کاری که چنین باشد هر دم ز سر آغازم
گفتم که چه رسم است این بر روی تو برقع گفت
رسمیست بدو خواهیم کاین رسم براندازم
گر شمع رسد در تو بگدازمش از غیرت
باری چو همی سوزم مگذار که بگدازم
از ضعف چنان گشتم کاین قصه اگر گویم
همچون پشه در گوشت هم نشنوی آوازم
زلف تو به جان و سر بستست گرو با من
تا تو بری این بازی من کمتر از بازم
گر چشم کمال از تو بر جان و جهان افتد
با مردم دون همت من بعد نپردازم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این اشعار بیان میکند که اگر دل کسی به او تعلق گیرد، حاضر است جانش را نیز فدای او کند. او خود را در پاهای معشوق میاندازد و این رفتار را پسندیده میداند. شاعر از زیبایی عشق صحبت میکند و میخواهد رسم و محدودیتهای عشق را کنار بزند. او از احساساتی چون عشق و غیرت صحبت میکند و میگوید که اگر در عشق بسوزد، نباید اجازه دهد که او به خاموشی برسد. شاعر از ضعف و ناتوانی خود در عشق سخن میگوید و احساس میکند که صدایش دیگر شنیده نمیشود. او میگوید که سر و جانش به زلف محبوب وابسته است و در صورت دوری، عشق را کمتر از بازی نمیبیند. در انتها، او به کمال و زیبایی معشوق اشاره میکند و میگوید که دیگر با افراد بیهمت ارتباط نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر دلت به من بخواهد، حتی جانم را هم فدای تو خواهم کرد و اگر چشمهایت پر از اشک شود، آن را نیز به خاطر تو جاری میسازم.
هوش مصنوعی: غلطیدن در پای تو کار زیبایی است و من هر لحظه با آغاز دوباره این کار را انجام میدهم.
هوش مصنوعی: گفتم چرا این چنین چهرهات را پنهان کردهای؟ پاسخ داد که این یک رسم است و من خواهم کوشید که این رسم را از میان بردارم.
هوش مصنوعی: اگر شمعی به تو نزدیک شود، به خاطر غیرتم میخواهم آن را آب کنم، چون خودم در حال سوختن هستم، اجازه نده که من هم آب شوم.
هوش مصنوعی: از شدت ناتوانی به حالتی رسیدهام که اگر این داستان را بگویم، مانند پشهای که در گوشتت است، صدایم را هم نخواهی شنید.
هوش مصنوعی: زلف تو به جان و سر من گره خورده است، پس تا زمانی که تو در این بازی و تباهی هستی، من هم از آن نمیتوانم کم کنم.
هوش مصنوعی: اگر نگاه زیبایی از تو به جان و جهان بیفتد، حتی با افراد پست و کم همت هم دیگر ارتباط نمیزنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صورتگر نقاشم هر لحظه بتی سازم
وانگه همه بتها را در پیش تو بگدازم
صد نقش برانگیزم با روح درآمیزم
چون نقش تو را بینم در آتشش اندازم
تو ساقی خماری یا دشمن هشیاری
[...]
اشکست که می گردد در کوی تو همرازم
و آهست که می آید در عشق تو دمسازم
سر حلقه ی رندان کرد آن طره طرارم
دُرد یکش مستان کرد آن غمزه ی غمّازم
گر صبر کند باری مشکل نشود کارم
[...]
چون یار برقص آید من مطربی آغازم
ور من بسماع ایم یارست نوا سازم
از مهر رخش گردد ذرات جهان رقصان
در جلوه چو می آید آن دلبر طنازم
در حسن رخ جانان جان گشت چنان حیران
[...]
امشب سر آن دارم کز خانه برون تازم
این خانه هستی را از بیخ براندازم
تن خانه گور آمد جان جیفه گورستان
زین جیفه بپرهیزم این خانه بپردازم
دیوانه ام و داند دیوانه بخود خواند
[...]
من گرچه صغیر استم با وصف تو دمسازم
پر کرده جهانی را در مدح تو آوازم
شه صابر از این نعمت کرده است سرافرازم
هرکس بکسی نازد من هم بتو مینازم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.