اگر آن غمزه خواهد ز ترکان خراج
چو زلفته بگردن بیارند باج
میارید گو ناز اینجا و حسن
که زیره به کرمان ندارد رواج
مفرح لب تست و بس گره مرا
به سودای خط خشک گردد مزاج
مداوای زاهد چه سود ای حکیم
که شخصیست بس ناخوش و بی علاج
نشد مهر آن لب ازین دل برون
ترشح نفرمود می از زجاج
چه بوسم شب وصل دست رقیب
ندارد غنی با گدا احتیاج
به چشم حقارت مبین در کمال
که آزاده شابت بی تخت و تاج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو خورشید بر چرخ بنمود تاج
زمین شد به کردار تابنده عاج
در و بام هر خانه از عود و ساج
نگاریده پیوسته با ساج عاج
وز آن پس طلب دارد آن ساو و باج
وگرنه دگر ره نجوید خراج
به شمشیر بستان ز هیتال باج
ابا گنج و آن باره و تخت عاج
نهادند در پیشگه تخت عاج
بیاویختند از بر تخت تاج
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.