من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی
ماه من تا چند نعل باژگونه میزنی
گفته بودی دامنم روزی به دست افتد ترا
وعده افتادگان در پای تا کی افکنی
دم به دم آهنگ رفتن میکنی از پیش من
عمری ای اندک وفا چون عمر از آن در رفتنی
من سزایم گفته در کشتن تو ای رقیب
راست میگویی تو دشمن خود نهای ای کشتنی
از گلستان جمالت بر نگیرم چشم تو
فیالمثل گر چشم من چون چشم نرگس بر کنی
گرمی رنگین زند در شیشه با لعل تو دم
هرچه آید زو فرو خور زان که خام است و دنی
بیتو چون بیند جهان چشم جهان بین کمال
چون به چشم خویش میبیند که چشم روشنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و درد جدایی سخن میگوید. او به محبوبش اشاره میکند و از او میخواهد که وفای بیشتری داشته باشد، زیرا هر روز با فکر رفتن او دچار رنج و ناراحتی است. شاعر همچنین به زیباییهای محبوب اشاره میکند و بیان میکند که بدون او زندگی، بیمعنا و تاریک به نظر میرسد. در نهایت، او به رقابت و دشمنی نیز اشاره میکند و به طور کلی، به احساسات عمیق عاشقانه و ناامیدی از جدایی میپردازد.
هوش مصنوعی: من کیستم که بگویم تو خاک نعلههای منی، ای ماه من! تا کی باید نعلهایی نامناسب بر زمین بکوبی؟
هوش مصنوعی: تو گفته بودی که روزی دامنم به دستت خواهد افتاد. حالا که به وعدهات عمل نکردی، تا کی میخواهی برای این کار تعلل کنی؟
هوش مصنوعی: هر لحظه به رفتن از نزد من فکر میکنی، ای کموفا که عمر تو هم مانند عمر، در حال گذر است.
هوش مصنوعی: من سزاوار این حرف هستم که میگویی در کشتن تو، ای رقیب. راست میگویی، تو دشمن خودت نیستی، ای کسی که قرار است کشته شوی.
هوش مصنوعی: من از زیبایی تو چشم برنمیدارم، حتی اگر چشمان من مانند چشمان نرگس زیبا باشد.
هوش مصنوعی: گرمی رنگی که در شیشه با لبهای تو وجود دارد، هر چیزی که از آن خارج میشود را با اشتیاق بپذیر، زیرا که هنوز خام و ناپخته است و به دنیا تعلق دارد.
هوش مصنوعی: دنیا بدون تو برای من مانند جهانی است که چشمی ندارد. هیچ کمالی در آن نیست، زیرا چشمی که به روشنایی میبیند، فقط با وجود تو میتواند زیباییها را درک کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنچه با من میکند از دوستی سیمین تنی
دشمنم نپسندد آنحالت بجای چون منی
هر مژه در چشم من خاریست بی برگ گلش
طالع من بین که خاری یافتم در گلشنی
داردش در خرمن مه خوشه پروین نظام
[...]
سینه روزن روزن است از ناوک صیدافکنی
خانه دل را فروغ دیگر از هر روزنی
دارم از اشک شفق گون دور ازان خورشید روی
همچو گردون هر نماز شام پر خون دامنی
نیست آن اندام نازک را مناسب هر لباس
[...]
گل شکفت و هر کسی دارد هوای گلشنی
ما و داغ آتشین رویی و کنج گلخنی
گشت بستان کن که بهر دیدن روی تو شد
هر گلی چشمی و هر چشمی چراغ روشنی
مست می آیی و در دلها تصرف می کنی
[...]
نزد این خلق از رواج باطل حق دشمنی
حرف حق گو، چون اناالحق گوی باشد کشتنی
بسکه در پای خیالت هر زمان سر مینهم
در جوانی چون هلالم گشته قامت منحنی
بر جرس این طعنه می آید که در راه طلب
[...]
جامه زرین نگردد جمع با سیمین تنی
یوسف از چه برنمی آید ز بی پیراهنی
صبر چون بادام کن بر خشک مغزی های پوست
جنگ دارد با زبان چرب نان روغنی
گوشه چشمی ز غمخواران چو نبود غم بلاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.