گل شکفت و هر کسی دارد هوای گلشنی
ما و داغ آتشین رویی و کنج گلخنی
گشت بستان کن که بهر دیدن روی تو شد
هر گلی چشمی و هر چشمی چراغ روشنی
مست می آیی و در دلها تصرف می کنی
زان رخ گلرنگ همچون آتشی در خرمنی
فتنه یی از نرگس مست تو در هر کشوری
آتشی از شمع رخسار تو در هر مسکنی
کی شود خالی دلم چون غنچه از سوز نهان
گر نسازم چاک از دست غمت پیراهنی
هیچ گلی بی زخم خار از گلشن حسنت نرست
زین چمن یوسف برون آورده پر خون دامنی
ای که پرسی صبر و آرام فغانی را که برد
جادوی مردم شکاری، آهوی صید افگنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به زیبایی گل و تأثیر آن بر دلها اشاره میکند. او میگوید که گل شکفته و هر کس به فکر زیبایی آن است، در حالی که خود او داغ آتشین عشق را بر دوش میکشد. بستان پر از گلهاست که به خاطر دیدن چهره محبوبش روشنایی میبخشد. محبوب او با وارد شدن به دلها، آنها را مسحور میکند و زیباییاش مانند آتش در دلها شعله ور است. شاعر از درد و رنج عشق و جدایی میگوید و اینکه هیچ گل بدون خار در باغ عشق نمیروید و عشق او پر از جراحت و غم است. او به زیبایی محبوبش که مثل جادو حقهای بر دلها میزند، اشاره میکند و از چالشهای عشق و صبر مینالد.
هوش مصنوعی: گل به شکوفه نشسته و هر کسی آرزوی داشتن باغ و باغچهای مثل ما را دارد، در حالی که حسرت دیدن چهره زیبای تو در دلشان میسوزد و در گوشهای از باغ خوابهای شیرین را میبینند.
هوش مصنوعی: بستان را زیبا کن، زیرا برای دیدن چهره تو، هر گلی چشمی دارد و هر چشمی به مانند چراغی است که روشنی میبخشد.
هوش مصنوعی: تو با حالتی شاداب و مسحورکننده وارد میشوی و دلها را بهراحتی به تسخیر خود درمیآوری، همچنان که چهرهات همچون گلهای رنگی، آتش را در کاهزار شعلهور میکند.
هوش مصنوعی: چشمهای جذاب و دلفریب تو در هر جایی باعث جذبه و جلب توجه میشود و زیبایی چهرهات مانند شعلهای از شمع، در هر خانهای نور و زندگی را میافزاید.
هوش مصنوعی: دل من مثل غنچهای است که از سوز و غمی پنهان پر شده و هرگز خالی نخواهد شد، مگر اینکه از غمت چاکی بسازم و این درد را به لباس خود منتقل کنم.
هوش مصنوعی: هیچ گلی بدون زخم خار از باغ زیبایی تو نرویید. بنابراین، از این باغ، یوسف با دامنی پر از خون خارج شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که درباره صبر و آرامش من میپرسی، بدان که جادوی افرادی که به شکار میروند، آهوها را به دام میکشاند و این فغان و ناله من از آن ناشی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنچه با من میکند از دوستی سیمین تنی
دشمنم نپسندد آنحالت بجای چون منی
هر مژه در چشم من خاریست بی برگ گلش
طالع من بین که خاری یافتم در گلشنی
داردش در خرمن مه خوشه پروین نظام
[...]
من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی
ماه من تا چند نعل باژگونه میزنی
گفته بودی دامنم روزی به دست افتد ترا
وعده افتادگان در پای تا کی افکنی
دم به دم آهنگ رفتن میکنی از پیش من
[...]
سینه روزن روزن است از ناوک صیدافکنی
خانه دل را فروغ دیگر از هر روزنی
دارم از اشک شفق گون دور ازان خورشید روی
همچو گردون هر نماز شام پر خون دامنی
نیست آن اندام نازک را مناسب هر لباس
[...]
نزد این خلق از رواج باطل حق دشمنی
حرف حق گو، چون اناالحق گوی باشد کشتنی
بسکه در پای خیالت هر زمان سر مینهم
در جوانی چون هلالم گشته قامت منحنی
بر جرس این طعنه می آید که در راه طلب
[...]
جامه زرین نگردد جمع با سیمین تنی
یوسف از چه برنمی آید ز بی پیراهنی
صبر چون بادام کن بر خشک مغزی های پوست
جنگ دارد با زبان چرب نان روغنی
گوشه چشمی ز غمخواران چو نبود غم بلاست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.