گنجور

 
جامی

سینه روزن روزن است از ناوک صیدافکنی

خانه دل را فروغ دیگر از هر روزنی

دارم از اشک شفق گون دور ازان خورشید روی

همچو گردون هر نماز شام پر خون دامنی

نیست آن اندام نازک را مناسب هر لباس

بایدش از گل قبایی وز سمن پیراهنی

کیست گل تا چهره افروزد به خوبی پیش تو

آتش رخسار تو یک شعله وز گل خرمنی

سهم مژگان تو از دیدار ما را بازداشت

همچو روح الله حجاب راه ما شد سوزنی

جور کم کن با من مسکین که روز بازخواست

حیف باشد دامن پاکت به دست چون منی

جامی بی خان و مان را هر دم ای بدخو مران

زانکه آن مسکین به جز کویت ندارد مسکنی

 
 
 
ابن یمین

آنچه با من میکند از دوستی سیمین تنی

دشمنم نپسندد آنحالت بجای چون منی

هر مژه در چشم من خاریست بی برگ گلش

طالع من بین که خاری یافتم در گلشنی

داردش در خرمن مه خوشه پروین نظام

[...]

کمال خجندی

من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی

ماه من تا چند نعل باژگونه می‌زنی

گفته بودی دامنم روزی به دست افتد ترا

وعده افتادگان در پای تا کی افکنی

دم به دم آهنگ رفتن می‌کنی از پیش من

[...]

جامی

ای پسر سری کش از دشمن نهفتن لازم است

به که از افشای آن با دوستان کم دم زنی

دیده ام بسیار از سیر سپهر کج نهاد

دوستان دشمن شوند و دوستیها دشمنی

بابافغانی

گل شکفت و هر کسی دارد هوای گلشنی

ما و داغ آتشین رویی و کنج گلخنی

گشت بستان کن که بهر دیدن روی تو شد

هر گلی چشمی و هر چشمی چراغ روشنی

مست می آیی و در دلها تصرف می کنی

[...]

کلیم

نزد این خلق از رواج باطل حق دشمنی

حرف حق گو، چون اناالحق گوی باشد کشتنی

بسکه در پای خیالت هر زمان سر مینهم

در جوانی چون هلالم گشته قامت منحنی

بر جرس این طعنه می آید که در راه طلب

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه