سینه روزن روزن است از ناوک صیدافکنی
خانه دل را فروغ دیگر از هر روزنی
دارم از اشک شفق گون دور ازان خورشید روی
همچو گردون هر نماز شام پر خون دامنی
نیست آن اندام نازک را مناسب هر لباس
بایدش از گل قبایی وز سمن پیراهنی
کیست گل تا چهره افروزد به خوبی پیش تو
آتش رخسار تو یک شعله وز گل خرمنی
سهم مژگان تو از دیدار ما را بازداشت
همچو روح الله حجاب راه ما شد سوزنی
جور کم کن با من مسکین که روز بازخواست
حیف باشد دامن پاکت به دست چون منی
جامی بی خان و مان را هر دم ای بدخو مران
زانکه آن مسکین به جز کویت ندارد مسکنی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و احساسات عمیق شاعر نسبت به معشوقش است. شاعر به توصیف زیباییهای معشوق و تاثیری که بر او دارد میپردازد. او از ناپایداری و دردهای عشق صحبت میکند و اینکه چگونه معشوقش به او زندگی میبخشد. شعر بر ناتوانی شاعر در برخورد با مشکلات عشق و درخواست رحمت و مهربانی از معشوقش تاکید دارد. او معتقد است که عشق واقعی باید با لطافت و حساسیت برخورد شود و از عواقب ناپسند دوری کرد. در نهایت، شاعر به احساس تنهایی و بیپناهی خود در این عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دل مانند خانهای است که نور و روشنیاش از روزنی خاص به درون میتابد. این نور از تیرک همان کمان صیادی میآید که در جستجوی شکار است. به عبارتی، احساسات و عشق درون دل، به مانند نوری تازه و خاص، از بین پدیدههای دیگر میدرخشد.
هوش مصنوعی: من از اشکهای سرخ غروب، دور از چهرهی خورشید، هر شب در حالی که دامنم به خون آغشته است، نماز میخوانم.
هوش مصنوعی: این اندام نازک به لباسهای خاصی نیاز دارد، باید برایش لباسی از گل و پیراهنی از سمن درست کرد.
هوش مصنوعی: چه کسی مانند توست که با زیباییاش چهره را روشن کند؟ آتش رخسار تو همانند شعلهای است که از میان یک خوشه گل میزند.
هوش مصنوعی: چشمهای تو باعث شد که نتوانیم تو را ببینیم، همانطور که روح خدا مانع از راهیابی ما شد.
هوش مصنوعی: «ای کاش قدری از ظلم و سختگیری خودت بر من کم کنی، زیرا در روزی که به دلیل اعمالمان مورد بازخواست قرار میگیریم، نثار دامن پاکت نخواهم شد، اما وجود من به این شکل، برایت ننگآور خواهد بود.»
هوش مصنوعی: هر لحظه، ای بدذات، بیخانمان را نران زیرا این شخص جز خانه تو جایی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنچه با من میکند از دوستی سیمین تنی
دشمنم نپسندد آنحالت بجای چون منی
هر مژه در چشم من خاریست بی برگ گلش
طالع من بین که خاری یافتم در گلشنی
داردش در خرمن مه خوشه پروین نظام
[...]
من کیم گفتی که گویم خاک نعلین منی
ماه من تا چند نعل باژگونه میزنی
گفته بودی دامنم روزی به دست افتد ترا
وعده افتادگان در پای تا کی افکنی
دم به دم آهنگ رفتن میکنی از پیش من
[...]
ای پسر سری کش از دشمن نهفتن لازم است
به که از افشای آن با دوستان کم دم زنی
دیده ام بسیار از سیر سپهر کج نهاد
دوستان دشمن شوند و دوستیها دشمنی
گل شکفت و هر کسی دارد هوای گلشنی
ما و داغ آتشین رویی و کنج گلخنی
گشت بستان کن که بهر دیدن روی تو شد
هر گلی چشمی و هر چشمی چراغ روشنی
مست می آیی و در دلها تصرف می کنی
[...]
نزد این خلق از رواج باطل حق دشمنی
حرف حق گو، چون اناالحق گوی باشد کشتنی
بسکه در پای خیالت هر زمان سر مینهم
در جوانی چون هلالم گشته قامت منحنی
بر جرس این طعنه می آید که در راه طلب
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.