هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات بیان میکند که نمیتواند بدون شراب زندگی کند و نمیتواند تحمل کند که در میخانه باشد و بادهای نداشته باشد. او خود را وابسته به لحظهای میداند که ساقی از او میخواهد یک جام دیگر بگیرد، و در این لحظه احساس ناچیزی دارد که نمیتواند بدون آن زندگی کند.
یوسف محمدی در ۵ ماه قبل، دوشنبه ۲۸ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۰۳:۳۹ پاسخ داده:
از آنجایی که خیام دانشمند ترین شاعر بوده! بیشتر از همه میدونسته در این کائنات بی نهایت ما هیچی نیستیم! (هیچ هستیم ) پس تمام منظورش این بوده از فرصت زندگی استفاده کن شاد باش بخند قدر لحظات رو بدون! حالا یکی با شراب عرفان شاد میشه یکی با شراب انگور! هردوتاش درسته! فقط شراب عرفانی به کبد ضرر نمیزنه
فاطمه در ۱۳ سال و ۵ ماه قبل، دوشنبه ۷ آذر ۱۳۹۰، ساعت ۰۸:۴۶ نوشته:
به نظر من این شعر یکی از بی نظیر ترین شعرهای استاد بزرگوار خیامه. گاهی برای ساکت کردن این عقل استدلال گر که فقط باعث دردسر میشه. نیاز به می ناب شدیدا احساس میشه
علی در ۱۲ سال و ۸ ماه قبل، چهارشنبه ۱ شهریور ۱۳۹۱، ساعت ۲۱:۳۵ نوشته:
این بیت روی شیشه شراب در یکی از فروشگاه های دبی دیدم و کلی احساس غرور کردم،کاری به خوب و بد بودن شراب ندارم، نفس قضیه برام مهم بود فضای آرامگاهش هم که حسابی به آدم آرامش میده
پیمان در ۱۲ سال و ۴ ماه قبل، جمعه ۲۲ دی ۱۳۹۱، ساعت ۱۴:۲۴ نوشته:
گاهی وقت ها ریزش آگاهی در حدی است که ظرف عارف کشش و توانایی آن را ندارد ، برای توضیحات بیشتر و کشف رمز های صورت گرفته می توانید به مصاحبه رادیو تهران با استاد محمد علی طاهری مورخ 28/2/88 گوش کنید
حمید عباسی در ۶ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۹۷، ساعت ۰۹:۱۰ نوشته:
عشق تنها مانده ،ما افسرده ایم هم گدا و هم توانگر ، مرده ایم گر تمام گنج دنیا داشتیم در پی گم کرده ها، غم خورده ایم در کنار هم ، ولی از هم جدا دور کردیم از خود آن، عشق خدا و ..... عشقم استاد عرفان
امیرحسین در ۵ سال و ۹ ماه قبل، دوشنبه ۳۱ تیر ۱۳۹۸، ساعت ۱۹:۴۳ نوشته:
ویدئویی از غلامحسین ساعدی درابتدای این مستندی که شیرین سقایی دربارهٔ زندگیاش ساخته، هست که با لحن زیبایش و بهشوخی این رباعی را میخواند. احتمالاً برایتان جالب باشد. پیوند به وبگاه بیرونی
فَروَهَر در ۵ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۲۸ آذر ۱۳۹۸، ساعت ۱۴:۲۱ نوشته:
گویند کسان بهشت با هور خوش است من می گویم که آب انگــور خوش است این نقد بگیر و دست از ان نسیه بدار کآواز دهل شنیدن از دور خوش است اینو دیگه چی می گی ؟ نکنه اینجا منظورش از هور شمس تبریزی ؟ منظورش از شرابم مولاناس ! آواز دهل هم که خداس ! کل این شعر هم اصلا در وصف رسیدن و عشق به خداس
یوسف در ۵ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۴ فروردین ۱۳۹۹، ساعت ۱۰:۵۸ نوشته:
واقعا بیشتر شعرای ما قصدشون شراب عرفانی بوده حتی خیام من یه کامنت دیدم زیر این پست که نوشته بود این شعر روی یه شیشه مشروب دیده و کلی مغرور شده واقعا اگر شعرای ما با می انگوری مست میشدند ارزش افتخار کردن ندارن چنان که حضرت حافظ میفرماید: نه به هفت آب که رنگش به صد آتش نرود آن چه با خرقه زاهد می انگوری کرد
کریم در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، یکشنبه ۴ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۱۳:۰۰ نوشته:
من عاشق این بیت شعر شدم من مرده ام آن دمی که ساغی گوید یک جام دگر بگیر و من نتوانم واقعاً زیباست .و به انسان این را گوشزد میکنه که تا زنده هستی از وقتت استفاده کن . ممکن است دیر شود
به آفرین در ۴ سال و ۱۱ ماه قبل، چهارشنبه ۱۴ خرداد ۱۳۹۹، ساعت ۰۰:۰۳ نوشته:
اصلا عرفان و این معانی عرفانی از می و ... بالاخص از زمان سنایی وارد شعر فارسی شد، دقت کنید که خیام در سال تولد سنایی، وفات یافته. و مثلا تا سنایی بزرگ بشه وسواد پیدا کنه و بیاد و وارد عرصه شعر بشه و بدعت گذاری کنه، خیام بیچاره سالها بوده که در بین آدمها نبوده. خیام آدم عاقل و معتقد به علم بوده. سعی کنید انقدر مفهوم (های معمولا الحاقی) رو ارجح ندونید و فرمالیستی هم به بیت نگاه کنید.
رستگاری در ۴ سال و ۵ ماه قبل، شنبه ۱ آذر ۱۳۹۹، ساعت ۰۳:۵۱ نوشته:
این رباعی هم مانند سایر اشعار شاعران ایران ، به صراحت حرفش را می زند ، حال اگر کسانی می خواهند برای فریب دیگران و یا خودشان ، آن را توجیه و تفسیر دیگری کنند تا توهماتشان آسیب نبیند !!!٬ امر دیگریست ، ولی این رباعی ، هیچ ارتباطی با شمس و خدا و سایر باورها ندارد ، بلکه به وضوح به بیان ملموس و محسوس ، و معقول حقیقت می پردازد . و ضمنأ : من بنده ی آن دمم ، دقیقأ اشاره به همان وقتی است که دیگر مرده است و نمی تواند جام دیگری را بگیرد وگرنه می گرفت ، چون ، به نظر حکیم ما ، زندگی این جهانی که اکنون در آن هستیم جز پرداختن به حقیقت و مفید بودن برای انسانهای دیگر نیست . آری ، من بنده ی آن دمم ٬ یعنی همان دمی که اشباع شده ام و ظرفیتم تکمیل شده و به کمال رسیده ام و این درست همان وقتیست که ازین جهان رخت بر بسته ام و امکان گرفتن جامی دیگر ندارم .
حمید در ۴ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۴ دی ۱۳۹۹، ساعت ۲۰:۱۰ نوشته:
اگه خطبه همام را در نهج البلاغه علی علیه السلام خوب دقت کنیم. یک جام دگر بگیر و من نتوانم. مفهومش کاملا درک می شود. موضوع مربوط به قبل از مردن. نه بعد از آن.
Sina در ۴ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۱۲ اسفند ۱۳۹۹، ساعت ۰۷:۳۷ نوشته:
شیخ شکمو هم در این باب فرموده: من بیدنده کباب زیستن نتوانم بی کوبیده بُناب کشید بار تن نتوانم من مرده آن دمم که کبابی گوید یک سیخ برشته یا پر آب؟ و من نتوانم
من بی مِیِ ناب زیستن نتوانم بی باده کشیدِ بارِتن نتوانم
من بنده ی آن دَمَم که ساقی گوید یک جامِ دگر بگیر و من نتوانم
- بی: بدونِ - مِیِ/ باده یِ ناب: شادی راستین و حقیقی، حالتی عرفانی همراه با سبکی روح و رهایی از جسم - زیستن نتوانم: نمی توانم زندگی کنم - بارِتن: سنگینیِ بدن - کشیدِ بارِتن: زنده بودن - بنده: شیفته، مشتاق - دَم: لحظه - ساقی: میگسار، کسی که راهِ شادی و خوشبختی را نشان می دهد - یک جامِ دگر بگیر: بیشتر از این شادی کن، سرمست تر شو!
برداشت آزاد: بدون شادیِ حقیقی نمی توان زندگی شیرین داشت و یا زنده بود! هدف زندگی باید رسیدن به سطحی از شادی و سرخوشیی باشد که بیشتر از آن دست نیافتنی بوده و آن هم ممکن نیست جز اینکه بدانی که کیستی و چرا به این دنیا آمده ای که اگر دانستی, قطعا به شادی حقیقی رسیده ای. وقتی این هدف ما شد، آنگاه تک تکِ لحظاتِ زندگی ما شیرین و گوارا خواهد بود.
مِی خور که هرکه آخرِ کارِ جهان بدید از غم سبک برآمد و رَطلِ گران گرفت
بر برگِ گُل به خونِ شقایق نوشته اند کآن کس که پخته شد میِ چون ارغوان گرفت
دیوان حافظ » غزل 87
- مِی خور: شاد باش و اندوهگین نباش - آخرِ کارِ جهان: ناپایداری و بی وفایی دنیا که همان مرگ و نیستی برای ماست - از غم سبک برآمد: رنج و اندوهِ دنیا را آسان و بی ارزش گرفت - رَطل: پیاله ی بزرگِ شراب - گران: فراوان، انبوه - رطلِ گران گرفت : به شادمانی و دوری از رنج و درد پرداخت - بر برگِ گل به خونِ شقایق نوشته اند: چون نیک به طبیعت نگاه کنی می بینی همه موجودات در حال نشان دادنِ این نکته هستند - کآن کس که پخته شد: که آن کسی که سرد و گرم زندگی را چشید و به سطحی از دانایی و آگاهی رسید - میِ چون ارغوان گرفت: غم و اندوهِ دنیا را هیچ انگاشته و به شادمانی می پردازد
ممد باند در ۳ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۴ اسفند ۱۴۰۰، ساعت ۱۷:۱۶ نوشته:
درک من این هست که میگه، من بدون باده مستی (شادی درون و در لحظه ) نمیتونم زندگی کنم و اینکه ساقی داره از من خواهش میکنه فقط یک جرعه دیگه بخوری تمومه و تو میدونی و تجربه داری که اگر بخوری باز مست میشی (مثال عاشقی کردن و دل شکسته شدن از یاری که مست میشی) و میگی دیگه نمیتونم ولی بازم میخوری.
مهم برداشت من و شما است و دیدگاه وگرنه که همه با می و مستی آشنا هستند.
قطره در ۲ سال و ۹ ماه قبل، چهارشنبه ۱۹ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۹:۱۸ نوشته:
می در عرفان نماد آگاهی است. و می خوردن یعنی رسیدن به درجه هوشیاری و آگاهی. عرفا با کسب علم و دانش به این مرتبه می رسیدند. وقتی خیام می فرماید من بی می ناب زیستن نتوانم در حقیقت اشاره به دانشها و دروسی است که آموخته. و خود را از حصار جسم و تن رهانده و از دامن خرافات و نادانیها پناه به علوم و حقایق آورده. بنده دم بودن یعنی قدر زمان را دانستن.
قطره در ۲ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۵ بهمن ۱۴۰۱، ساعت ۱۴:۵۷ نوشته:
تا شما عارف را که بدانید؟ و عرفان را چگونه تعریف کنید؟ برداشتها متفاوت است. متاسفانه دید اکثر آدمها از عرفان گوشه ای نشستن و از خود بی خود شدن است. اما عرفای ما همه دانشمند و باسواد بوده اند. وچون مجبور بودند حقایق را از ترس جانشان در لفافه بگویند درک این موضوع سخت است.
هورداد در ۴ ماه قبل، سهشنبه ۱۸ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۱۲ نوشته:
با درود به همه دوستان و احترام خالص نثار نام ماندگار خیام ، بنده از گذشته عاشق شعر ، ولی اگر بخواهم اون حس رو با حس الانم مقایسه کنم به کودک بازیگوشی میمانم که همیشه از فاصله ای دور شهر بازی رو میدید و راجبش شنیده بود و بسیار دوستش داشت ولی هرگز نتوانسته بود به هر دلیلی وارد ان شهر بازی شود و حس و حال بودن در بین ده ها وسیله بازی و این همه کودک خوشحال و تجربه کنه ، لذا علارقم علاقه ای که در او بود ، هرگز درکی از شادی و سرمستی بودن در اونجا را نداشت و نمیدانست شادی و لذت و هیجان بودن در ان شهر بازی چقدر فراتر و بزرگتر و زیبا تر از حسیست که در حال حاضر دارد تا اینکه روزی بصورت اتفاقی خود را وسط پارک دید و حس و حالی انچنان زیبا و وصف ناشدنی در او پدیدار شد ،
حسی که زندگی او را به دو قسمت قبل و بعد از آشنایی با شهر بازی تقسیم کرد ،
حسی که زندگی او را به دوقسمت قبل و بعد از آشنایی با شعر فارسی و دنیاها و گنجینه ها و رازهای پنهان ان تقسیم کرد.
لذا اگر تعابیر بنده به نگاه استادانه و ریزبین شما خردمندان برداشت مزحکی بیش نیست ، بر من خرده نگیرید که هنوز ذهن خامم مانده تا پخته شدن،
به گمان من با توجه به علم شاعر و از انجایی که حقایقی را که ما هرگز نمیدیدیم ایشان براحتی در خشت خام میدید ، با اوردن کلمه ( ناب) بعد از (می) خیال داشته حجت را بر سطحی نگران و ظاهر اندیشان تمام کند و ذهن هایشان دیگر به سمت الکل و می و مشروب نرود که البته در این امر تدبیر استاد زیاد کارساز نبوده یا شاید ما خیلی اوضاعمون بده ، بهر حال...
من بی می ناب زیستن نتوانم
می ناب در این شعر زیبا شناخت خدا و انسان و زندگیست ، بفهمی کی هستی از کجا امدی کی تو را فرستاده و بهر چه چیز ،
من بدون این عشق و شور و حالی که درونم هست یه لحظه هم دوام نمیارم ، نمی تونم نادان بیام و نادان برم ، نسبت به شناخت دنیا و خدا و رمز و راز هستی بی تفاوت باشم ،صبح به صبح برم سر کار ، شب بخوابم ، سر ماه هم یه حقوقی و آخر هم ...
بی باده کشید بار تن نتوانم
من بدون این شور و حال و عشق به خالق و عطشی که برای هر چه بشتر شناختن او و پیرامونم دارم نمیتونم زنده بمونم
من بنده آن دمم که ساقی گوید
یک جام دگر بگیر و من نتوانم
خداوند و رمز و راز های هستی و حقایق کشف نشدش بقدری گسترده و زیاده هیچوقت نمیشه یک انسان در امر کوتاه خودش پی به همه چیز ببره ،
هرگاه یه الکلی تونست یک تنه تمام شراب های دنیا رو بخوره ، انسان هم میتونه به تمام اسرار دنیا پی ببره ، ظرف انسان محدود و زمان هم اندکه ، زمان خودتون رو نسوزونید و ظرفتون رو با چیزهای بی ارزش و بدرد نخور پر نکنید ، تا نیاید و جرعه ای ازین می ناب ننوشید ، هرگزنخواهید فهمید چه لذتی رو دارید از دست میدهید .
مسعود جابری در ۳ ماه قبل، دوشنبه ۲۲ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۳۶ نوشته:
بزرگمرد و دانشمندی چون خیام که محاسبات پیچیده ریاضی و ستاره شناسی اش پس از گذشت قرن ها هنوز هم مورد استفاده و دقیق است برای بیان عرفان و ... نمی تواند از کلماتی مانند شراب استفاده کند و بسیار کلمه دیگر برای بیان دقیق احساسش در اختیار دارد. دوستانی که شراب را به عرفان مرتبط می کنند نگران چه چیزی هستند؟
آن دم که از شراب سرمست هستید و جام دگری نمی توانید بنوشید اوج لذت است و دیگر هیچ.
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این ابیات بیان میکند که نمیتواند بدون شراب زندگی کند و نمیتواند تحمل کند که در میخانه باشد و بادهای نداشته باشد. او خود را وابسته به لحظهای میداند که ساقی از او میخواهد یک جام دیگر بگیرد، و در این لحظه احساس ناچیزی دارد که نمیتواند بدون آن زندگی کند.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم بدون نوشیدن شراب خالص زندگی کنم و نمیتوانم بار گران زندگی را بر دوش بکشم.
هوش مصنوعی: من تحت تأثیر لحظهای هستم که میگوید یک لیوان دیگر بیاور و من توانایی رد کردن آن را نداشته باشم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
من بی می ناب زیستن نتوانم،
بی باده، کشیدِ بارِ تن نتوانم،
من بندهٔ آن دَمَم که ساقی گوید:
«یک جام دگر بگیر» و من نتوانم.
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۴۰ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.