زهی اشکم ز شوق لعل میگون تو عنّابی
مرا دریاب و آب چشم خون افشان که دُریابی
تو گوئی لعبت چشمم برون خواهد شد از خانه
که بر نیل و نمک پوشد قبای موج سیمابی
اگر عنّاب دفع خون کند از روی خاصیت
کنارم از چه رو گردد ز خون دیده عنّابی
ز شوق سیب سیمینت سرشکم بر رخ چون زر
بدان ماند که در آبان نشنید ژاله بر آبی
چرا هر لحظه چون طاوس در بوم دگر گردی
چرا هر روز چون خورشید بر بامی دگر تابی
ترا ای نرگس دلبر چو عین فتنه می بینم
چگونه فتنه بیدارست و چون بختم تو در خوابی
تو نیز ای ابر آب خویشتن ریزی اگر هردم
دم از گوهر زنی با چشم دُر بارم ز بی آبی
برو خواجو که تا هستی نباشی خالی از مستی
اگر پیوسته چون چشم بتان در طاق محرابی
بگردان جام و در چرخ آر سرمستان مهوش را
که جز بر خون هشیاران نگردد چرخ دولابی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر شوق و تمنای شاعر نسبت به معشوق است. شاعر از اشکهای خود که به خاطر عشق معشوق میریزد، سخن میگوید و به رنگ خاص چشمان او (عنابی) اشاره میکند. او آرزو دارد که معشوق به او نظر کند و از غم و اشک هاش بکاهد. شاعر همچنین با استفاده از تصاویری همچون طاووس، خورشید و ابر، احساسات عمیق و دلتنگی خود را نسبت به معشوق به تصویر میکشد. در نهایت، او به لزوم شادی و مستی در زندگی تأکید میکند و از عاشقانهها و لحظات خوش یاد میکند.
هوش مصنوعی: ای کاش اشک من به خاطر شوق لبت، که به مانند دانههای انگور قرمز است، تو را متوجه حال مرا کند. مرا دریاب و به اشکهای خونین من توجه کن تا بتوانی حال من را درک کنی.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد دلبری چشمانم به زودی از خانه خارج خواهد شد، چنان که بر روی نهر نیل و نمک، پیراهنی از جنس موجهای نقرهای خواهد پوشید.
هوش مصنوعی: اگر عناب برای دفع خون خاصیت دارد، چرا از چشمهای عنابیام خون برود؟
هوش مصنوعی: از شادی و عشق به سیب نقرهایات، اشکم بر صورت چون طلاست. این اشک، شبیه به قطرات بارانی است که در آبان بر روی آب نمیافتد.
هوش مصنوعی: چرا هر لحظه مانند طاووس زیباییهای خود را در جایی دیگر به نمایش میگذاری؟ و چرا هر روز مانند خورشید، در مکانی دیگر روشنایی میافشانی؟
هوش مصنوعی: ای نرگس دلبر، وقتی تو را میبینم، به یاد فتنه و آشوب میافتم. چطور میتوانم بخوابم در حالی که حوادث و دگرگونیها در اطراف من در حال وقوع است و تو در خواب آرامی؟
هوش مصنوعی: ای ابر، اگر تو هر بار از گوهرت سخن بگویی، باید از خود آب بریزی، تا من با چشمانم همچون مروارید، از تشنگی نجات یابم.
هوش مصنوعی: برو به خواجو، زیرا تا زمانی که هستی، باید از خوشی و شادابی خالی نباشی. اگر همیشه مثل چشم بتها در کعبهای میدرخشی.
هوش مصنوعی: شراب را بچرخان و سرspin محبوبان مست را در گردش بیاور، زیرا چرخ عمر و زمان فقط بر خون آنها که هوشیارند نمیچرخد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی
فنا شد چرخ و گردان شد ز نور پاک دولابی
نبود آن شهر جز سودا بنی آدم در او شیدا
برست از دی و از فردا چو شد بیدار از خوابی
چو جوشید آب بادی شد که هر که را بپراند
[...]
یکی پرسید ز افلاطون بگاه نزع کای دانا
کجا دفنت کنم وقتی که روی از خلق برتابی
برآورد از جگر آهی حکیم زنده دل وانگه
بگفتش دفن کن هر جا که خواهی گر مرا یابی
مدار ابن یمین زین پس نظر بر تن چو دانستی
[...]
بتابی بر همه چون ماه و از من روی برتابی
به هر کس شکر و شیری و با من آتش و آبی
کشی هر کج نهادی را کمان آسا به سوی خود
مرا دور افکنی از پیش رو چون تیر برتابی
شب از محراب ابرویت چو مانم باز بر یادش
[...]
چه باید مرد را، طبع بلند و مشرب نابی
نگارین چهره ای، مجموعه خوبی ز هر بابی
سکندر در سراغ آب حیوان باخت شوکت را
خوشا درویشی و خلوت، لب نان و دم آبی
به از نظاره چتر جم است و طوق افریدون
[...]
عرق ربز خجالت میگدازد سعی بیتابی
ندارم مزرع امید اما میدهم آبی
درین دریا بهکام آرزو نتوان رسید آسان
مه اینجا بعد سالی میکشد ماهی به قلابی
خجالت هم ز ابرام طبیعت برنمیآید
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.