گنجور

 
خواجوی کرمانی

زهی اشکم ز شوق لعل میگون تو عنّابی

مرا دریاب و آب چشم خون افشان که دُریابی

تو گوئی لعبت چشمم برون خواهد شد از خانه

که بر نیل و نمک پوشد قبای موج سیمابی

اگر عنّاب دفع خون کند از روی خاصیت

کنارم از چه رو گردد ز خون دیده عنّابی

ز شوق سیب سیمینت سرشکم بر رخ چون زر

بدان ماند که در آبان نشنید ژاله بر آبی

چرا هر لحظه چون طاوس در بوم دگر گردی

چرا هر روز چون خورشید بر بامی دگر تابی

ترا ای نرگس دلبر چو عین فتنه می بینم

چگونه فتنه بیدارست و چون بختم تو در خوابی

تو نیز ای ابر آب خویشتن ریزی اگر هردم

دم از گوهر زنی با چشم دُر بارم ز بی آبی

برو خواجو که تا هستی نباشی خالی از مستی

اگر پیوسته چون چشم بتان در طاق محرابی

بگردان جام و در چرخ آر سرمستان مهوش را

که جز بر خون هشیاران نگردد چرخ دولابی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

درآمد در میان شهر آدم زفت سیلابی

فنا شد چرخ و گردان شد ز نور پاک دولابی

نبود آن شهر جز سودا بنی آدم در او شیدا

برست از دی و از فردا چو شد بیدار از خوابی

چو جوشید آب بادی شد که هر که را بپراند

[...]

ابن یمین

یکی پرسید ز افلاطون بگاه نزع کای دانا

کجا دفنت کنم وقتی که روی از خلق برتابی

برآورد از جگر آهی حکیم زنده دل وانگه

بگفتش دفن کن هر جا که خواهی گر مرا یابی

مدار ابن یمین زین پس نظر بر تن چو دانستی

[...]

جامی

بتابی بر همه چون ماه و از من روی برتابی

به هر کس شکر و شیری و با من آتش و آبی

کشی هر کج نهادی را کمان آسا به سوی خود

مرا دور افکنی از پیش رو چون تیر برتابی

شب از محراب ابرویت چو مانم باز بر یادش

[...]

نظیری نیشابوری

چه باید مرد را، طبع بلند و مشرب نابی

نگارین چهره ای، مجموعه خوبی ز هر بابی

سکندر در سراغ آب حیوان باخت شوکت را

خوشا درویشی و خلوت، لب نان و دم آبی

به از نظاره چتر جم است و طوق افریدون

[...]

بیدل دهلوی

عرق ربز خجالت می‌گدازد سعی بیتابی

ندارم مزرع امید اما می‌دهم آبی

درین دریا به‌کام آرزو نتوان رسید آسان

مه اینجا بعد سالی می‌کشد ماهی به قلابی

خجالت هم ز ابرام طبیعت برنمی‌آید

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه