گنجور

 
خواجوی کرمانی

ای روضه ی رضوان ز سر کوی تو بابی

وی چشمه ی کوثر ز لب لعل تو آبی

شبهاست که از حسرت روی تو نیاید

در دیده ی بیدار من دلشده خوابی

مرغ دلم افتاد بدام سر زلفت

مانند تذروی که بود صید عقابی

مردم همه گویند که خورشید برآمد

گر برفکنی در شب تاریک نقابی

گر کارم از آن سرو خرامنده کنی راست

دریاب که بالاتر از این نیست ثوابی

هر روز کشی بر من دلسوخته کینی

هر لحظه کنی با من بیچاره عتابی

در میکده گردیده مرا دست نگیرد

کس نشنود از همنفسان بوی کبابی

برخوان غمت تا نزنم آه جگر سوز

بر کف ننهد هیچکسم جام شرابی

هم مردم چشمست که از روی ترّحم

بر رخ زندم دمبدم از دیده گلابی

در نرگس عاشق کش میگون نظری کن

تا بنگری از هر طرفی مست و خرابی

فریاد که آن ماه مغنی دل خواجو

از چنگ برون برد بآواز ربابی

 
 
 
مولانا

ای ماه اگر باز بر این شکل بتابی

ما را و جهان را تو در این خانه نیابی

چون کوه احد آب شد از شرم عقیقت

چه نادره گر آب شود مردم آبی

از عقل دو صدپر دو سه پر بیش نمانده‌ست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سعدی

ای حسن خط از دفتر اخلاق تو بابی

شیرینی از اوصاف تو حرفی ز کتابی

از بوی تو در تاب شود آهوی مشکین

گر باز کنند از شکن زلف تو تابی

بر دیده صاحب نظران خواب ببستی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
سلمان ساوجی

در خیل تو گشتیم، بسی از همه بابی

کردیم سوال و نشنیدیم جوابی

خوردیم بسی خون و ندیدیم کسی را

جز دیده که ما را مددی کرد به آبی

من نگذرم از خاک درت خاک من اینجاست

[...]

ناصر بخارایی

عالم چو سراب است، طلب کن تو سر آبی

می نوش که خوشتر ز سراب است شرابی

هست از قلم صنع خدا بهر تأمل

خط بر خد ساقی به سوی بنده کتابی

از چنگ مده هشت بهشتی که نهفته

[...]

جامی

ای بر سمن از سنبل تر بسته نقابی

در گردن جان هر خم زلف تو طنابی

تو تاب نظر ناری و من طاقت دیدار

ای کاش ببندی به رخ خویش نقابی

ای از پس عمری بر ما آمده تا چند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه