گل سوری دگر بجلوه گری
می کند صید بلبل سحری
بطراوت سمن رخان چمن
می برند آب لاله برگ طری
بوی گیسوی یار می شنوم
یا نسیم بنفشه ی طبری
گل بستان فروز دم نزند
پیش رخسار او ز خوش نظری
بر درش بسکه دوست می خوانم
دوست می خواندم بکبک دری
چون نویسم حدیث لعل لبش
قصب جامه ام شود شکری
پیش چشمش حدیث نرگس مست
بود آهو و عین بی بصری
مردم چشمم افکند بر زر
دمبدم لعل پاره ی جگری
روزم از شب نمی شود روشن
بی رخ و زلف او ز بیخبری
دیو در اعتقاد من آنست
که مرا منع می کند ز پری
عمر خواجو بزخم تیر فراق
گشت دور از جمال او سپری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به زیبایی به توصیف گلها، بوی خوش آنها و احساسات عاشقانه شاعری میپردازد که به یاد روی دوستش و زیباییهای او میافتد. شاعر در اشعارش از بلبل، گلها و نسیم به عنوان نمادهایی از عشق و زیبایی استفاده میکند و بیان میکند که چگونه دیدن محبوبش بر زندگیاش تأثیر میگذارد. او همچنین احساس جدایی و درد فراق را تجربه میکند، به طوری که عشق و یاد او باعث رنجش و اندوهش میشود. در نهایت، شاعر به این نتیجه میرسد که Beauty اساسیترین نیاز اوست و این عشق و احساسات عمیق او را به روزها و شبهایش میسازد.
هوش مصنوعی: گل سرخ دوباره با زیبایی خود را نمایان میکند و بلبل سحر با شوق و ذوق به دنبال آن میگردد.
هوش مصنوعی: در دل چمن، عطر سمنها و زیبایی گلها به مشام میرسد و قطرات آب بر روی برگهای لطیف لالهها میدرخشند.
هوش مصنوعی: من بوی گیسوان محبوبم را حس میکنم یا عطر نسیم بنفشههای شمال کشور.
هوش مصنوعی: در باغ، گلها به خاطر زیبایی و لطافت چهره او، جرأت نمیکنند که جلوهای از خود نشان دهند.
هوش مصنوعی: هر روز به در خانهاش میروم و بیوقفه از دوست میگویم و او را صدا میزنم، اما انگار صدایم به گوشش نمیرسد.
هوش مصنوعی: زمانی که درباره زیبایی لبهای او سخن میگویم، گویی لباس من به رنگ شیرینی تغییر مییابد.
هوش مصنوعی: در برابر دیدگان او، داستان زیبایی گل نرگس وجود داشت، اما آهو و همچنین عدم توانایی در دیدن چیزها را تجربه میکرد.
هوش مصنوعی: مردم به من نگاه کردند و من در حالتی بودم که زدم به زر و طلا، به مانند لعل و سنگی که در جگرم قرار دارد.
هوش مصنوعی: روز من با شب روشن نمیشود، زیرا هیچ چیز از بیخبری مرا از چهره و موهای او دور نمیکند.
هوش مصنوعی: آنچه برای من مانند یک دیو است، چیزی است که مانع میشود از زیباییها و خوبیها لذت ببرم.
هوش مصنوعی: عمر خواجو به دلیل تیر فراق که دلش را آزرده کرد، از زیبایی معشوق دور افتاد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
این جهان را نگر به چشم خرد
نی بدان چشم کاندر او نگری
همچو دریاست وز نکوکاری
کشتیی ساز، تا بدان گذری
ای بزفتی علم بگرد جهان
بر نگردم بتو مگر بمری
گرچه سختی چو نخلکه مغزت
جمله بیرون کنم بچاره گری
نه چو تو در زمانه ناموری
نه چو نام تو در جهان سمری
عزم تو کف حزم را تیغی است
حزم تو روی عزم را سپری
نه چو کین تو ظلم را زهری
[...]
معجز معجزی پدید آمد
چون فرورید قوم او پسری
بینهادی پلید و پر هوسی
بیزمانی دراز و بیخبری
هم ازو بود و از کفایت او
[...]
شاد باش ای مؤید سکنه
ای جوانمرد مهتر هنری
نشود از تو صنعتی پیدا
تا که بر مغز کرمه ای نخوری
تا جوازه بدو تنه بکشند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.