گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
افسر کرمانی

تو را با لعل خندان آفریدند

مرا با چشم گریان آفریدند

تو را آن زلف و رخ دادند و ما را،

پس آن گه، کفر و ایمان آفریدند

چنان از صنع چشمت مست گشتند،

که زلفت را پریشان آفریدند

درآن آشفته سامانی، چو زلفت،

مرا آشفته سامان آفریدند

چو جسم نازکت را نقش بستند،

ز عکس نقش او جان آفریدند

اگر حیران ابرویت نبودند،

مرا بهر چه حیران آفریدند

دلم را ترکش پیکان ستودند،

پس آن پیکان مژگان آفریدند

بدخش طلعت و لعل تو دیدند،

که لعل اندر بدخشان آفریدند

اگر دادند ما را درد، افسر

لبان یار درمان آفریدند