ای خوش آن دیده، که از اشک نگاری دارد
خوش تر آن دیده، که با روی تو کاری دارد
هر نفس می شود آشفته ز بیداد نسیم،
دل، که در چنبر زلف تو قراری دارد
روی و موی تو بود روز و شب مشتاقان
عالم عشق، عجب لیل و نهاری دارد
غالب آن است که تسخیر کند هفت اقلیم
هر غلامی که چنین شاه سواری دارد
دل اسیر است در آن زلف، نکو دارش از آنک،
هر اسیری سر و سامان و دیاری دارد
نشود تا نبری رنج فراق از پی وصل
چیدن گل، به چمن زحمت خاری دارد
با وجودت چه کنم، گر نکشم جور رقیب
نشئه باده ز پی رنج خماری دارد
من اگر عاشق روی تو شدم، خرده مگیر
شمع و پروانه و گل نیز هزاری دارد
هرکه او شاهد مستانه ما دید بگفت
افسر بی سر و پا طرفه نگاری دارد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل نصیب از گل رخسار تو، خاری دارد
خاطر از رهگذرت، بهره غباری دارد
دیده در خلوت وصل تو ندارد، راهی
کار، کار دل تنگ است، که باری دارد
غم ایام خورم، یا غم خود، یا غم دوست؟
[...]
سالها شد که دلم مهر نگاری دارد
نه به شب خواب و نه در روز قراری دارد
تنم از درد غباری شد و عیبم نکند
هر که بر دامن ازین گرد غباری دارد
هرکه مشغول توگشت از دو جهان باز آمد
[...]
هر که چون زانوی خود آینه داری دارد
روز و شب پیش نظر باغ و بهاری دارد
می کند جام علاجش به پف کاسه گری
هر سری کز خرد خام غباری دارد
چه شتاب است که در دیده من دارد اشک
[...]
ای خوش آن کس که چو تو طرفه نگاری دارد
با سر زلف درازت، سر و کاری دارد
حاجت شمع و چراغش، نبود در شب تار
هر که در خانه چو تو ماه عذاری دارد
ترک چشم تو گرفت است به کف، تیر و کمان
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.