از درم باز کی آن دلبر طناز آید
عمر بگذشته ندیده است کسی باز آید
باز می دوزمش از سوزن صبر و نخ تاب،
تیر مژگانت اگر پرد در راز آمد
سوخت در آتش غیرت دل خونم، که چرا،
لب جام است که با لعل تو دمساز آید
مالک حسن است که زآن مرحله در کشور عشق
ار نیاریش دو صد قافله ناز آید
دل به زلف تو بسی هست ولی سوخته نیست
این دل ماست در آن حلقه که ممتاز آید
گر تو با زمزمه بر خاک من آری گذری،
ز استخوانم به لحد همچو نی آواز آید
مرغ جانم به کمان خانه ابروت نشست
نیک دارش تو، مبادا، که به پرواز آید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بامدادان پگاه آمد بر بسته کمر
غالیه بر سر و رو کرد و برون رفت بدر
خواجه در غم من ار گفت که چون بیخردان
دین به دل کردهای اندر ره دنیا لابد
دیو در گوش هوا و هوسش میگوید
از پی کبر و کنی چون متنبی سد جد
من چه دانستم کز تربیت روحالقدس
[...]
هر که او بندهٔ این حضرت والا بود
همچو من صاب صد نعمت و آلا گردد
آن کل شوم نیک تیر دل از من بربود
عشق بر عشق چو آروغ برافروز فروز
یاسمن گون رخ . . . ون را بزهارم بنمود
شب ز سودای ویم دیده حمدان نغنود
جز خداوند مفرمای که خوانند مرا
سزد این نام کسی را که غلام تو بود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.