چه خوش باشد شبی در سرزمینی،
به روز آریم با صبح جبینی
به زلف و چهرهات، یارا، که ما را
به غیر از این نباشد کفر و دینی
نمیدانم چه گنج است این محبت
که هر دل شد، غم او را دفینی
قرین شو لحظهای با من، که عمری
ندارم جز غم عشقت قرینی
به رغم اهل صورت، ز ابروی کج
به معنی قبلهگاه راستینی
تو کز حور بهشتی نازنینتر
چه گویم آنچنان یا اینچنینی
مگر شور مگس را وانشاند
تو شکرلب بیفشان آستینی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به راه اندر نه خسبی نه نشینی
ز پشت باره شهرو را ببینی
که طفلیْ خرد با آن نازنینی
کند در کار از اینسان خردهبینی
ور از شهزاده خواهی همنشینی
زمانی نیز روی او نه بینی
دلا تا نازکی و نازنینی
برو که نازنینان را نبینی
در این رنگی دلا تا تو بلنگی
نیابی در چنان تا تو چنینی
در آیینه نبینی روی خوبان
[...]
سزد گر نیکویی در من ببینی
که خودکام و جوان و نازنینی
به گاه خنده چون دندان نمایی
مرا اندر میان چشم شینی
مسلمان دیدمت، زان دل سپردم
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.