بیا، تصرف در صنعت سکندر کن
ز آفتاب رخ، آیینه اش منور کن
بگو به ساقی مجلس، برغم زاهد خشک
ز آب روشن ساغر دماغ ما تر کن
ز عکس آن لب یاقوت، در پیاله ما
به جای لعل مروّق، شراب کوثر کن
اگر علاج جنون مرا طلبکاری
به گردن دلم آن طرّه معنبر کن
اگرچه فصل بهار است و بوستان فردوس،
بیا و کویم از آن رخ، بهار دیگر کن
وجود خاک رقیبان ز پختگی دور است
وجود پخته ما را بسوز و اخگر کن
به قاف غم چه نشینم هماره چون سیمرغ
دمی بر آتش آن رخ مرا سمندر کن
بگو به افسر از این پس که دُر نظمت را
نثار مقدم دلدار مهرپرور کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برآ به بام و رخت همچو شمع خاور کن
ز آفتاب رخت عالمی منوّر کن
ز حلقه ی دهنت چرخ حلقه در گوشست
بیا به لطف و فصاحت جهان مسخّر کن
شبی به کلبه احزان ما درآی از لطف
[...]
ز در درآ و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن
اگر فقیه نصیحت کند که عشق مباز
پیالهای بدهش گو دماغ را تر کن
به چشم و ابروی جانان سپردهام دل و جان
[...]
برای قلیه کباب آتشی بیا بر کن
دماغ مجلسیان را دمی معطر کن
کجاست مشعله زلبیا، به چنگ آور
شب است کلبه احزان ما منور کن
دلم اسیر به بغراست گو برد ططماج
[...]
دمید صبح، سر از خواب بیخودی برکن
ز اشک گرم می آتشین به ساغر کن
مشو چو قطره شبنم گره درین گلزار
تلاش صحبت آن آفتاب انور کن
مبر به کوی خرابات دردسر زنهار
[...]
ز در درا و شبستان ما منور کن
هوای مجلس روحانیان معطر کن
ستاره شب هجران نمیفشاند نور
به آفتاب رخت روز ما منور کن
برون خرام و برافروز عالمی ز رخت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.