گیسو به رخ بیفکن و مه را نقاب کن
خاک سیه به فرق سر آفتاب کن
شد آب همچو سنگ ز تأثیر برد دی
تو ز آب آتشین جگر سنگ، آب کن
ساقی بهار آمد و در دست می پرست
شد چون پیاله، لاله، تو فکر شراب کن
ما را که شکر جنت وصلت نگفتهایم،
درآتش جهنم هجران کباب کن
اول به عاشقان رخ خویش از کرم نما
بوسی ز لب حواله و آنگه عتاب کن
بر توسن تو، حلقه چشمم بود رکاب
پایی به قتل دلشدگان در رکاب کن
از ترکش تو نیست اگر تیر در کمان،
مژگان به جای پیکان، نایب مناب کن
ای دیده از فراق رخ دوست خون ببار
وز سیل اشک خانه افسر، خراب کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به عشق و زیبایی میپردازد و شاعر به معشوق خود اشاره میکند. او از معشوق میخواهد که زیبایی خود را به نمایش بگذارد و غم جدایی را با نوشیدن شراب فراموش کند. شاعر احساس میکند که در این جدایی در آتش عشق سوزانده میشود و میخواهد که معشوق با نگاهی پر از محبت به او پاسخ دهد. همچنین شاعر به شدت تحت تأثیر زخمهای عشق است و از خویشتن میخواهد که با اشکها و دردهایش، خانه دل را خراب کند. در کل شعر از تضاد عشق و درد جدایی سخن میگوید.
هوش مصنوعی: موهایت را به نمایش بگذار و چهرهی ماه را بپوشان، خاک سیاه را بر سر خورشید بپاش.
هوش مصنوعی: مشتاقی و عشق آنقدر بر تو تأثیر گذاشته که حالا دل من به سختی سنگ شده و چون آب شفاف است. اما تو باید به من کمک کنی تا این دل سخت را نرم کنی و مانند آب گداخته به من بازگردی.
هوش مصنوعی: بهار فرا رسیده و ساقی با جام پر از شراب آمده است. مانند پیاله و لاله که در زیبایی هستند، تو نیز به فکر لذت و خوشی شراب باش.
هوش مصنوعی: ما که از نعمت دیدار تو بیبهرهاید، پس ما را در آتش جدایی بسوزان.
هوش مصنوعی: ابتدا با مهربانی و لطف، به عاشقان خود لبخند بزن و آنها را با یک بوسه از عشق خود نوازش کن، سپس میتوانی به آنها دلخوریهای خود را بیان کنی.
هوش مصنوعی: بر سوار تو، چشمانم همچون یک حلقه قرار دارد و تو با پای خود، دلهای عاشق را به قتل میرسانی.
هوش مصنوعی: اگر تیر در کمان وجود ندارد، دلیلش از تیرکمان تو نیست. مژگان تو را بهجای پیکان استفاده کن، تا درواقع نائب من باشد.
هوش مصنوعی: ای چشم، از دوری چهره محبوب، اشک بریز و با سیلاب اشک، خانه ی تاجدار را ویران کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
وقت صبوح شد بشبستان شتاب کن
برگ صبوح ساز و قدح پر شراب کن
خورشید را ز برج صراحی طلوع ده
وانگه ز ماه نو طلب آفتاب کن
خاتون بکر مهوش آتش لباس را
[...]
هان ای رفیق خفته دمی ترک خواب کن
برخیز و عزم آن در میمون جناب کن
ساکن روا مدار تن سایه خسب را
جنبش چو ذره در طلب آفتاب کن
تا چون ستاره مشعله دار تو مه شود
[...]
گلبرگ را ز سنبل مشکین نقاب کن
یعنی که رخ بپوش و جهانی خراب کن
بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را
چون شیشههای دیدهٔ ما پرگلاب کن
ایام گل چو عمر به رفتن شتاب کرد
[...]
ساقی! نسیم وقت گل آمد شتاب کن
باب الفتوح میکده را فتح باب کن
در وجه باده خرقه پشمین ما ببر
مرهون یک دو روزه می صاف ناب کن
بر دور عمر و گردش چرخ اعتماد نیست
[...]
ساقی بیا و جام طرب پرشراب کن
بیدار باش و دیدهٔ غفلت به خواب کن
ای آفتاب کشور خوبی! به وقت صبح
خاطر منور از می چون آفتاب کن
گر بایدت شراب، بیا خون من بخور
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.