باد صبا هر نفس تازه کند جان من
کز نفسش می دمد بوی گلستان من
بس که به سر بر زدم دست به زاری نماند
بلبل شوریده را طاقت دستان من
فصل ریاحین و من حبس به زندان تن
جلوه کنان در چمن سرو خرامان من
رای سفر زد مرا عقل به دیوانگی
ای که سرآسیمه باد عقل خطادان من
زود هلاکم کند درد جدایی که عشق
بازنگیرد چنین دست ز دامان من
جامه درم تا به روز هر شب و هر بامداد
تازه غمی برکُند سر زگریبان من
شعله زند بر اثیر آتش هجران دوست
دود برآرد ز سر سینه ی سوزان من
عیش و نشاط و طرب جمله فراموش کرد
زین همه محنت که دید خوی تن آسان من
جمع نباشد دلم خواب نیابد سرم
تا نکند دیده باز بخت پریشان من
آه نزاری بسوخت پرده ی ناموس و صبر
فاش نکرد ای دریغ قصه ی پنهان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف حال و هوای عاشق و درد جدایی او میپردازد. شاعر از شدت حسرت و اندوه ناشی از دوری معشوق میگوید و حس میکند که با وجود زیباییهای طبیعت، همچنان در بند غم و ناراحتی است. او به پرواز بیداری عقل اشاره میکند که او را به دیوانگی میکشاند و از درد جدایی میگوید که به شدت او را میآزارد. همچنین، شاعر به شب و روزهایی اشاره میکند که به خاطر غم معشوق، خوشی و نشاط را فراموش کرده و دلی آشفته و بیخواب دارد. در نهایت، او از راز عشق و تحمل محنتهایش صحبت میکند و پردهای از صبر و ناموسش را میسوزاند.
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی هر بار جان من را تازه میکند و از نفسش بوی گلزار من به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: از بس که در دل غم و اندوه فرو رفتهام، دیگر هیچ قوه و نیرویی برای تقاضای کمک و یا زاری ندارم. بلبل دلتنگ و پریشان نیز، دیگر از طاقت من فراتر رفته است.
هوش مصنوعی: در زمان بهار و گلها، من در زندان جسم خود گرفتارم و در حالی که سروها در باغ با زیبایی درحال رقصیدن هستند، من نمیتوانم از این زیباییها لذت ببرم.
هوش مصنوعی: عقل من به سفر رفت و من را به سمت دیوانگی هدایت کرد، ای که در میانه این آشفتگی، عاقل بودن را اشتباه میدانم.
هوش مصنوعی: فوراً مرا از پای درمیآورد درد جدایی، زیرا عشقی که اینگونه دست از من نمیکشد، باز نمیگردد.
هوش مصنوعی: از آنجا که هر روز و هر صبح، لباس نو و تازهای بر تن میکنم، اما همچنان غمی بر دل دارم که هر بار سر از گریبانم بیرون میآورد.
هوش مصنوعی: شعله های آتش جدایی از دوست، به شدت در وجود من میتابد و از دل سوزانم دود برمیخیزد.
هوش مصنوعی: سراسر خوشی و شادی را فراموش کردهام به خاطر تمام سختیهایی که از زندگی آسانطلب خودم دیدم.
هوش مصنوعی: دل من آرام نمیگیرد و خوابم نمیبرد تا اینکه چشمانم به روی بخت نامساعدم باز شود.
هوش مصنوعی: ای کاش پردهی راز و حرمت من دچار آتش درد و اندوه نشود و صبر من مشهود نگردد. افسوس که داستان پنهان من هنوز فاش نشده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
لعل تو داغی نهاد بر دل بریان من
زلف تو درهم شکست توبه و پیمان من
بیتو دل و جان من سیر شد از جان و دل
جان و دل من تویی، ای دل و ای جان من
چون گهر اشک من راه نظر چست بست
[...]
صحبت اهل دلی و جاه من و جان من
گوشه ی ویرانه ای ملک سلیمان من
پای خم و دردیی کوثر و طوبای من
عافیت و گلخنی باغ و گلستان من
ساغر جمشید وقت پاشنه ی کفش من
[...]
دلبر و جانان من برد دل و جان من
برد دل و جان من دلبر و جانان من
از لب جانان من زنده شود جان من
زنده شود جان من از لب جانان من
روضه ی رضوان من خاک سر کوی دوست
[...]
دور شد از یکدگر دور ز جانان من
جان من از جسم من جسم من از جان من
داغ تو و درد تو هست مرا خوش که هست
مرهم من داغ تو درد تو درمان من
از غم دلبر دلم خون شد و آن خون همه
[...]
چشمه حیوان من شد لب جانان من
شد لب جانان من چشمه حیوان من
شد رخ جانان من شمع شبستان من
شمع شبستان من شد رخ جانان من
برد دل وجان من از نگهی چشم تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.