گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
افسر کرمانی

بشکست سنگ محنت عشق تو نام من

دردا، که ریخت آب رخ و ننگ و نام من

تا من شدم غلام سگ پاسبان دوست

شد ماه، شمع محفل و کیوان غلام من

یک بوس از آن دو لعل ندارم طمع فزون

سویش کسی بود که رساند پیام من؟

ای باد چون روی به طواف حریم او،

با عجز و انکسار، رسانی سلام من

بعد از درود و عرضِ سلام و دعا بگو،

کی پر غرور دلبر با احترام من

آن قدر از غم تو بگریم، که خون اشک

بستاند از عقیق دو لعل تو کام من

گفتم ؛ شبی چُو شمع ، بسوزم ز پرتُوَت،

شد پخته از وصال تو سودای خام من