ای لطف تو در تن هنرجان
وی لفظ تو بر سر فلک تاج
از بهر قبول خویش کرده
جان لطف تو در ضمیر ادراج
روشن ز حدیث تو خرد را
در شرح معمیّات منهاج
هر شب تا روز فکرتم را
بر بام معالی تو معراج
طبعت به کمال قدرت خویش
ز اشکال عقیم کرده انتاج
برفست امروز و کودکانم
هستند در آرزوی تتماج
داریم ز نعمت تو هر چیز
و اکنون هستم به آرد محتاج
هر چند ز نعمت تو داریم
بسیار سپید و زرد چون عاج
لیکن تتماج از چنین آرد
کاچی باشد بوقت انضاج
ابرام رهی بکش چنان گیر
کوهست صفا و بدر و حجّاج
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بازی که نشد به خورد محتاج
رغبت نکند به هیچ دراج
ای خاک ره تو عرش را تاج
یک پایه ز قدر توست معراج
تو در یتیمی و تو را جای
برتر ز همه چو درة التاج
فخر تو به فقر و تاجداران
[...]
شاهان ز تو یافت فرقشان تاج
پوشیده ز خلعت تو دیباج
محمود سبکتکین به تاراج
در هند پی تو رفت ای تاج
یا نیّر کل مظلم داج
یا هادی کل راشد ناج
دین تو چو شمع عالم افروز
آئین تو چون سراج وهاج
ایصدر سریر قاب قوسین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.