گنجور

 
کمال‌الدین اسماعیل

هر کرا زلف عنبرین باشد

طبع اوبا وفا بکین باشد

چون بود بر رخ تو طرّۀ تو

نقش چین بر حریر چین باشد

غمزۀ تو بچابکی ببرد

دل که در هفتمین زمین باشد

در سر زلف تو همی گردد

که دلم بردو خود همین باشد

نی بجان تو کش بدت آرم

ورچه با ماه همنشین باشد

رخت دل چون نهم بر هندو

لاجرم حال او چنین باشد

خو بزلف چرا سپردم دل؟

در جهان هندوی امین باشد؟

بی دل اندر جهان بسی گردد

هر کرا درد نازنین باشد

عاشقان رخ ترا باید

که زر و سر در استین باشد

ورنه هر ک از زر و سراندیشد

عاشقی از صف پسین باشد

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عراقی

هر که را علم و ملک و دین باشد

عین آب حیات این باشد

سلطان ولد
سلطان ولد » ولدنامه » بخش ۱۲۲ - در بیان آنکه اصل دین محبت حق است، و جملۀ علمها برای آن است که آدمی را محبت حاصل شود و اگر باشد زیاده گردد. محبت بیعمل فایده دهد اما عمل بی محبت فایده ندهد. دلیل بر آنکه شخصی جرمها و گناههای بسیار خود را روزی بحضرت مصطفی علیه السلام یک بیک عرضه داشت. تا حدی که مصطفی صلعم از آن گناههای بی حد در تعجب ماند. آخرالامر گفت یا رسول اللّه اینهمه هست الا شما را عظیم دوست میدارم، فرمود که چون مرادوست میداری از مائی که المرء مع من احب و من احب قوماً فهو منهم. اگر عمل بی محبت فایده کردی ابلیس بعد از چندین طاعت مردود و ملعون نگشتی. در عمل مکرو ریا گنجد اما در محبت هرگز نگنجد. مثلا اگر کسی بشخصی خدمتها کند و دلداریها و تواضعها کند بنیت اینکه او راایمن گرداند و چون فرصت یابد سرش را ببرد. دانی که آن عملها همه مکر بوده است. طاعت‌های باریای پر غرض همین حکم را دارد. و در تقریر آن که اولیاء بر همه اسرار واقف‌اند و مطلع الا مصلحت نیست که راز را پیش نااهل فاش کنند که اگر مصلحت بودی خود حق تعالی نیز بدیشان بنمودی

ور بود آن برای این باشد

با چنین صدق آن گزین باشد

مشاهدهٔ ۵ مورد هم آهنگ دیگر از سلطان ولد
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه