بی سرو قدت خاک نشینند چمنها
شد پنبهٔ داغ جگر لاله سمنها
کارم به حریف دو زبان کاش فتادی
چون غنچه سراپای زبانند دهنها
بارید چو از ابر عطایش نم رحمت
در خاک کف بحر کرم گشت کفنها
هرکس که ترا دید دمی بس که ز خود رفت
در بزم تو بوی خبر آید ز سخنها
آهنگ گلستان چو کند سرو تو از شوق
آیند چو طاووس به پرواز چمنها
بر زلف مزن شانه که محتاج نباشد
دلبستگی عاشق مسکین به رسنها
هرکس شده جویا چو تو سرگشتهٔ غربت
اکسیر فراغت شمرد خاک وطنها
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف زیباییهای طبیعی و عشق میپردازد. او از چمنها و لالهها یاد میکند و به احساسات عمیق عاشقانه اش اشاره دارد. زیبایی و رحمت الهی را به باران تشبیه میکند که باعث رویش گیاهان و گلها میشود. شاعر همچنین به محبت و پیوند عمیق بین عاشق و معشوق و احساس غربت اشاره دارد، به گونهای که هر کسی به یاد معشوق خود دلتنگ میشود و در جستجوی آرامش و وطن خود است. در نهایت، زیباییها و دشواریهای عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: بیدادگران از بیپناهی و بیقدری تو بهره میبرند و چمنها از غم و درد تو پر شدهاند، همانطور که جگر لالهها به آتش دل تنگی خویش میسوزد.
هوش مصنوعی: من آرزو میکنم که کارم به کسی بیفتد که دو زبان دارد، چرا که مانند غنچهها همهی وجودشان فقط به زبان و گفتار مربوط میشود.
هوش مصنوعی: وقتی باران رحمت از آسمان نازل شد، خاک مثل دامن دریا، پر از نعمت و بخشش شد و زندگی را در خود تجلی بخشید.
هوش مصنوعی: هر کسی که لحظهای تو را ببیند، چنان از خود بیخود میشود که در آن جمع، خوشبویی خبر از گفتوگوها و سخنان تو به مشام میرسد.
هوش مصنوعی: وقتی گلستان با زیباییهای تو پر شود، شوق و سروری مانند طاووسها به پرواز در میآید و همه جا را پر از نشاط و زندگی میکند.
هوش مصنوعی: بر زلف نزن شانه؛ زیرا که دل عاشق بیچاره نیازی به بند و زنجیر ندارد.
هوش مصنوعی: هر کسی که مانند تو در جستجوی حقیقت است و در غربت غمگین شده، میتواند خاک وطنش را به عنوان داروی آرامش در نظر بگیرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ابر آمد و بگریست بر اطراف چمنها
شد شسته به شبنم رخ گلها و سمنها
با داغ تو رفتند شهیدان تو زین باغ
چون لاله به خون جگر آغشته کفنها
از ما سخنی بشنو و با ما سخنی گوی
[...]
ای برده رخت رونق گلها و سمنها
دارد دهن تنگ تو در غنچه سخنها
گر سرو نه با قد تو ماند نتوان برد
چون آب به زنجیر مرا سوی چمنها
صحرای عدم لالهستان شد چو شهیدان
[...]
شبنم که هوا ریخت به گلها و سمنها
شد آبله عارض اطفال چمنها
گلهای چمن گر نه شهیدان فراقند
چون لاله چرا غرقه به خونند کفنها؟
در تاب اگر نیست ازان جعد دلآویز
[...]
ای خار و خس بحر ثنای تو سخنها
گنجینه گوهر ز مدیح تو دهنها
یک بار بر این نه چمن سبز گذشتی
سر در پی بوی تو نهادند چمنها
ما و سر آن زلف و پریشانی غربت
[...]
داغند، ز رخسار تو ای رشک چمنها
چون لاله، شهیدان به سمنزار کفنها
از شرم، صدف را به دهان مهر خموشی ست
تا شد صدف گوهر نام تو، دهنها
خون در جگر نافهٔ دل چون نشود خشک؟
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.