گنجور

 
جویای تبریزی

صفای می نگر از جبههٔ گشادهٔ ما

حباب آب حیاتست جام بادهٔ ما

ز قوت دل و بازوی ناتوانیهاست

اگر ز رخ نبرد رنگ ایستادهٔ ما

هزار مرحله دوریم از خودی، پیداست

نشان نیستی ما زلوح سادهٔ ما

حریف بازوی جویا نمی شود گردون

که پشت قوس قزح بکشند کبادهٔ ما