بلبلی نیست دل خسته که نالان نشود
داغ عشق تو گلی نیست که خندان نشود
توبه کرد آنکه زهم صحبتی دختر رز
مرد باشد اگر از کرده پشیمان نشود
جنگ را خوی تو داده است در آفاق رواج
مهر با صبح چرا دست و گریبان نشود
صبر را لنگر خود ساز که در لجهٔ عشق
زورقی نیست که سیلی خور طوفان نشود
سایهٔ کیست که در تربیت گل کو شد
قد رعنای تو گر سرو گلستان نشود
هیچکس بهره ای از نکهت زلفش نبرد
گر نسیم سحری سلسله جنبان نشود
چشم پرحرف تو در فکر سخن پردازیست
از چه جویای تو امروز غزلخوان نشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوز و شوقِ مَلَکی بر دلت آسان نشود
تا بد و نیک جهان پیش تو یکسان نشود
هیچ دریا نکشد زورقِ پندار تو را
تا دو چشمت، ز جگرمایه، چو طوفان نشود
در تماشای ره عشق نیابی تو درست
[...]
گر سر زلف تو از باد پریشان نشود
خلق بیچاره چنین بیدل و حیران نشود
وه ازان روی مرا جان به لب آمد،یارب
که گرفتار به دل هیچ مسلمانان نشود
ای مسلمانان، آن موی ببندید آخر
[...]
گرچه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا وَرزَد و سالوس مسلمان نشود
رندی آموز و کَرَم کُن که نه چندان هنر است
حَیَوانی که ننوشد مِی و انسان نشود
گوهرِ پاک بِباید که شود قابلِ فیض
[...]
گرچه کار دلم از صبر به سامان نشود
هم صبوری که کس از صبر پشیمان نشود
جانِ ثابتقدم آن است که در راهِ وفا
خاکِ ره گردد و یک ذره پریشان نشود
آنکه صد سال پرستنده بود لعبت چین
[...]
طاعت ناقص من موجب غفران نشود
راضیم گر مدد علت عصیان نشود
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.