گرچه کار دلم از صبر به سامان نشود
هم صبوری که کس از صبر پشیمان نشود
جانِ ثابتقدم آن است که در راهِ وفا
خاکِ ره گردد و یک ذره پریشان نشود
آنکه صد سال پرستنده بود لعبت چین
کافرم گر به هوای تو مسلمان نشود
تا تو راهی ننهی پیش من ای کعبهٔ وصل
مشکل کار من از سعی خود آسان نشود
اهلی آسوده ز نومیدی خود باش که عشق
کیمیاییست که بیمایهٔ حرمان نشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از احساسات و مشکلات خود در عشق و وفا صحبت میکند. به رغم تلاشها و صبرش، به نظر میرسد که وضعیت دلش بهبود نمییابد و هرگز از صبرش پشیمان نخواهد شد. او از ثبات قدم در عشق و وفاداری یاد میکند و تأکید میکند که حتی اگر جانش را در این راه بذل کند، پریشان نخواهد شد. همچنین اشاره میکند که کسی که سالها عاشق بوده و به معشوق خود خدمت کرده است، ممکن است از لحاظ ایمان دچار تردید شود. شاعر میگوید که تا زمانی که معشوق خود را در مسیر عشق نکند، مشکلات او حل نخواهد شد. در آخر، به این نکته میرسد که عشق، گنجی ارزشمند است و نباید از ناامیدی دوری کرد.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه دل من نمیتواند با صبر به آرامش برسد، اما باید صبر کنم چون هیچکس از صبر کردن پشیمان نمیشود.
هوش مصنوعی: کسی که به مسیر وفاداری گام مینهد، باید مانند خاکی که در راه میافتد، استوار و مصمم باشد و هرگز دچار تردید نشود.
هوش مصنوعی: کسی که صد سال بنده و پرستنده معشوق چینی بود، اگر به خاطر تو به ایمان نیاید، من او را کافر میدانم.
هوش مصنوعی: اگر تو راهی به سوی من نداشته باشی، ای کعبهٔ وصل، مشکل من با تلاش خودم حل نمیشود.
هوش مصنوعی: آرامش خود را از ناامیدی حفظ کن، زیرا عشق مانند طلاست و بدون تلاش و امید نمیتوان به آن دست یافت.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سوز و شوقِ مَلَکی بر دلت آسان نشود
تا بد و نیک جهان پیش تو یکسان نشود
هیچ دریا نکشد زورقِ پندار تو را
تا دو چشمت، ز جگرمایه، چو طوفان نشود
در تماشای ره عشق نیابی تو درست
[...]
گر سر زلف تو از باد پریشان نشود
خلق بیچاره چنین بیدل و حیران نشود
وه ازان روی مرا جان به لب آمد،یارب
که گرفتار به دل هیچ مسلمانان نشود
ای مسلمانان، آن موی ببندید آخر
[...]
گرچه بر واعظِ شهر این سخن آسان نشود
تا ریا وَرزَد و سالوس مسلمان نشود
رندی آموز و کَرَم کُن که نه چندان هنر است
حَیَوانی که ننوشد مِی و انسان نشود
گوهرِ پاک بِباید که شود قابلِ فیض
[...]
طاعت ناقص من موجب غفران نشود
راضیم گر مدد علت عصیان نشود
وعظ من گرد فشانندهٔ عصیان نشود
آستین عسل آلودهٔ مگس ران نشود
نیست در خوان محبت خورشی غیر نمک
لخت دل هر که نیندوخته مهمان نشود
کشوری هست که در وی رود از کفر سخن
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.