ماه من از بام قصر امروز چون سر برکشید
آفتاب از صبحدم سر در ته چادر کشید
می رود بیرون ز آغوشش تن از جوش صفا
همچو ماه چارده تا خویش را در برکشید
پرنیان رنگ آن رخسار از بس نازک است
چشمم از تار نگه این صفحه را مسطر کشید
در ترازوی تمیز ما بود ناقص عیار
خاک کوی یار را هر کس که با گوهر کشید
ماه نو بی منت خورشید شد بدر تمام
تا به طاق ابروی مردانه ات ساغر کشید
از ضعیفی در نمی آید به هر اندیشه ای
هر مصور کی تواند صورت لاغر کشید
همچو خورشید برین تاج سر افلاک شد
هر که او جویا به استغنا سر از افسر کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبح صادق بیرق نور از افق چون برکشید
خسرو سیارگان از باختر لشکر کشید
شاه ترک از باختر با تیغ زرین حمله کرد
رای هند از رأی او رایت سوی خاور کشید
شد روان کشتی برود نیل چون ملاح غیب
[...]
صبح چون رایت به فرق خسرو خاور کشید
باده خوش باشد ز جام خسروانی در کشید
کو کله کج نه به مستی هر که در وقت صبوح
لالهسان در جام یاقونی می احمر کشید
زیبدش در باغ رعنایی نمودن هرگه او
[...]
هر که در بزم بلا جام توکل در کشید
از خمار محنت و غم درد سر کمتر کشید
نشئه ذوق ظفر در ساغر بزم بلاست
ای خوش آن مستی که می مردانه تن ساغر کشید
طالب نام نکو را نیست باکی از بلا
[...]
نیست مو کز فرق ما برگشتهبختان سر کشید
بر سر شوریدگان سودای او لشکر کشید
ای دل از گرمی خورشید قیامت باک نیست
آه سردی میتوان در عرصه محشر کشید
من که یک دستم به جیب و دست دیگر بر سر است
[...]
تا خط مشکین لب لعل ترا در بر کشید
موج بیتابی الف بر سینه کوثر کشید
زنگ هستی از دل ما برد ذوق نیستی
عود ما آخر دم خوش در دل مجمر کشید
این که گرد ماه تابان می نماید هاله نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.