خلعت بی طمعی زیب هنرور باشد
آبرو شمع نهانخانه گوهر باشد
صبح از صدق صفا فیض جهانگیری یافت
هر که دل را کند آیینه سکندر باشد
اینقدر خاک تمنا چه فشانی بر دل؟
تا به کی آب حیات تو مکدر باشد
غیر را راه مده در حرم کعبهٔ دل
نیست شایستهٔ مسجد که مصور باشد
چه بلایی است عزیزان مرض بیدردی
داغ دل گر نشود نیک نکوتر باشد
این غزلهای تو جویا که بعینه قند است
از لبش گر شنوی قند مکرر باشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر به توصیف زیبایی و ویژگیهای هنری میپردازد. در آن گفته میشود که بیطمعی و صداقت در هنر باعث زیبایی میشود. همچنین اشاره شده که دل هر کسی که صادق باشد، همچون آینهای شفاف است. شاعر از تداوم خواستنهای بیجا و ناراحتیها ناامید است و میپرسد که تا کی باید روح را با این تمناها آزرده کرد. او از ورود دیگران به دلش به عنوان حرم کعبه انتقاد کرده و میگوید که دل باید در برابر ناپاکیها محفوظ بماند. در پایان، شاعر به زیبایی غزلهای خود میبالد و میگوید که اگر کسی آنها را بشنود، همچون قند شیرین است.
هوش مصنوعی: لباس بدون طمع و رغبت، جلوهای از زیبایی هنر است، مانند شمعی که در خانهای مخفی، ارزش و آبرو دارد.
هوش مصنوعی: صبح با صداقت و پاکی، برکت و رونق جهانی به دست آورد. هر کسی که دلش را مانند آینه صاف و شفاف کند، به مقام و عظمت سکندر (اسکندر مقدونی) خواهد رسید.
هوش مصنوعی: چقدر باید برای خواستههایمان دل بسوزانیم؟ تا کی باید آب زندگیات باعث غم و اندوه من شود؟
هوش مصنوعی: به کسی اجازه نده که به دل و احساسات تو ورود کند. دل شایستهی مکانی مقدس است و نباید تحت تاثیر تصورات و خیالات دیگران قرار گیرد.
هوش مصنوعی: بیدردی، بیماری سختی است که انسان را از درک عواطف و احساسات دور میکند. وقتی کسی دلش به حال دیگران نمیسوزد و احساساتی ندارد، به نوعی این حالت میتواند خطرناکتر و شدیدتر از درد و رنج باشد. در واقع، عدم احساس درد در مواجهه با دلتنگی و مصیبتها ممکن است در برخی مواقع بدتر از خود درد باشد.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و شیرینی کلمات اشاره دارد. شاعر میگوید که غزلهای تو همچون قند هستند و اگر کسی این غزلها را بشنود، حلاوت و شیرینی آنها بیشتر و بیشتر احساس میشود. شیوایی و جذابیت اشعار تو به قدری است که شوق و لذت آن پایانی ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای بزرگی که بر علم تو ظاهر باشد
هر چه مدفون زوایای سرایر باشد
هر زمان کلک تو چون آب فرو می خواند
هر چه بر صفحة اسرار ضمایر باشد
گام بر تارک خورشید گزارد ز شرف
[...]
قبله زن صفتان آینه زر باشد
مرد را آینه زندان سکندر باشد
از خموشی دهن غنچه پر از زر باشد
صدف از بسته لبی مخزن گوهر باشد
در سپرداری سیمین بدنان آفتهاست
[...]
میل خوبان ز اسیران به توانگر باشد
در چمن غنچه گل را سخن از زر باشد
هر که دارد لب خاموش توانگر باشد
دهن غنچه همه عمر پر از زر باشد
روز و شب در نظر زنده دلان یکرنگ است
[...]
هر که در عشق چو من عاجز مضطر باشد
جای رحم است بر او گر همه کافر باشد
قاتلی خون مرا ریخت که مقتولش را
باز بر سر هوس ضربت دیگر باشد
گر صبا دم زند از مشک ختن عین خطاست
[...]
شادی من نه به خلد و نه به کوثر باشد
شادی آن جا طرب آن جاست که دلبر باشد
هر که دید آب حیات دهن دوست چو من
بگذرد از دل، اگر خضر پیمبر باشد
جای حیرت بود این خال سیه بر لب یار
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.