گنجور

 
فروغی بسطامی

هر که در عشق چو من عاجز مضطر باشد

جای رحم است بر او گر همه کافر باشد

قاتلی خون مرا ریخت که مقتولش را

باز بر سر هوس ضربت دیگر باشد

گر صبا دم زند از مشک ختن عین خطاست

با دماغی که از آن طره معطر باشد

من ندانم که لب از وصف لبش بربندم

سخن قند همان به که مکرر باشد

مشت خاکم ز لحد رقص کنان برخیزد

وعده وصلش اگر در صف محشر باشد

پر کند سیل سرشکم ز میان بنیادش

گر میان من و او سد سکندر باشد

خم آن طرهٔ مشکین و دل مسکینم

مثل شهپر شاهین و کبوتر باشد

واقف از حال پراکنده‌دلان دانی کیست

دل جمعی که در آن جعد معنبر باشد

گر تو در مجلس فردوس نباشی ساقی

می ننوشم اگر از چشمهٔ کوثر باشد

در ره عشق اگر بخت فروغی این است

یار باید که جفاکار و ستمگر باشد

 
 
 
کمال‌الدین اسماعیل

ای بزرگی که بر علم تو ظاهر باشد

هر چه مدفون زوایای سرایر باشد

هر زمان کلک تو چون آب فرو می خواند

هر چه بر صفحة اسرار ضمایر باشد

گام بر تارک خورشید گزارد ز شرف

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از کمال‌الدین اسماعیل
صائب تبریزی

قبله زن صفتان آینه زر باشد

مرد را آینه زندان سکندر باشد

از خموشی دهن غنچه پر از زر باشد

صدف از بسته لبی مخزن گوهر باشد

در سپرداری سیمین بدنان آفتهاست

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
سیدای نسفی

میل خوبان ز اسیران به توانگر باشد

در چمن غنچه گل را سخن از زر باشد

هر که دارد لب خاموش توانگر باشد

دهن غنچه همه عمر پر از زر باشد

روز و شب در نظر زنده دلان یکرنگ است

[...]

جویای تبریزی

خلعت بی طمعی زیب هنرور باشد

آبرو شمع نهانخانه گوهر باشد

صبح از صدق صفا فیض جهانگیری یافت

هر که دل را کند آیینه سکندر باشد

اینقدر خاک تمنا چه فشانی بر دل؟

[...]

وفایی مهابادی

شادی من نه به خلد و نه به کوثر باشد

شادی آن جا طرب آن جاست که دلبر باشد

هر که دید آب حیات دهن دوست چو من

بگذرد از دل، اگر خضر پیمبر باشد

جای حیرت بود این خال سیه بر لب یار

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه