باز آمد آن نگار که از ما بریده بود
و ز هجر او قرار ز دلها رمیده بود
بر صورتیکه دیده رضوان بباغ خلد
حوری نظیر آن بت زیبا ندیده بود
زنجیر عنبرین ز سر زلف ساخته
گوئی که شور این دل شیدا شنیده بود
بر روی همچو ماه چو منشور شهریار
بهر فریب خلق دو طغرا کشیده بود
گل را بپای و پیرهن لعل را ز سر
از رشک روی آن بت رعنا دریده بود
سرو سهی که بر چمن آزاد می زید
در بندگیش قامت والا خمیده بود
عشق من و حکایت حسنش بهر مقام
همچون حدیث وامق و عذرا رسیده بود
دل بیقرار بود ز سودای زلف او
گوئی که تاب طره حورا ندیده بود
ابن یمین گناه چه بر دل همی نهی
اول بنای فتنه و غوغا ز دیده بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از بازگشت معشوقی صحبت میکند که مدتها از او دور بوده و دلها به خاطر دوری از او بیقرار شدهاند. او زیبایی معشوقش را توصیف میکند که همانند دختری از بهشت است و هیچ حوریای نمیتواند با او مقایسه شود. زنجیری از عنبر به موهای او گره خورده و همچون ماهی درخشان، زیباییاش توجه همگان را جلب میکند. شاعر همچنین به رنج و حسرتی که عشق او بر دلش گذاشته اشاره میکند و بیان میکند که دلش از دلتنگی معشوق به تلاطم افتاده است. در نهایت، شاعر از او میخواهد که مسئول گناه و فتنهای باشد که در دل او ایجاد شده است.
هوش مصنوعی: دوباره آن معشوق به ما برگشته است که از ما جدا شده بود و دوری او باعث بیقراری دلها شده بود.
هوش مصنوعی: در صورتی که چهره زیبای بهشت را دیده باشد، حوریان باغ خلد را هرگز چون آن معشوقه زیبا نپسندیدهاند.
هوش مصنوعی: انگار زنجیری ساخته شده از عطر عنبر، به خاطر سر زلف او، که گویی این دل دیوانه از حال و هوای عشق خبر داشته است.
هوش مصنوعی: روی افرادی که مانند ماه زیبا بودند، چون منشوری از یک پادشاه، به منظور فریفتن مردم دو عبارت بزرگ نوشته شده بود.
هوش مصنوعی: به گل توجه کن و پیرهن قرمز را بر سر آن بت زیبا که از زیباییاش حسادت کرده بود، دریده است.
هوش مصنوعی: سروی بلند و زیبا که در چمن به آزادی رشد میکند، به خاطر بندگیاش قد راست نکرده و خم شده است.
هوش مصنوعی: عشق من و داستان زیبایی که دارد به اندازهای ارزشمند و پرمعنا است که مانند داستان معروف وامق و عذرا شناخته شده و مورد توجه قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: دل بیقرار به خاطر عشق و زیبایی موهای او میلرزد، گویی هرگز زیبایی و زیبایی دلانگیز حورا را ندیده است.
هوش مصنوعی: ابن یمین، چه گناهی را بر دل ما میگذاری؟ تو که آغازگر فتنهها و آشوبها بودی، این را از دیدهی خود میدیدی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز وداع گریه نه در حد دیده بود
توفان اشک تا به گریبان رسیده بود
نزدیک بود کز غم من ناله برکشد
از دور هر که نالهٔ زارم شنیده بود
دیدی که: چون به خون دلم تیغ برکشید؟
[...]
زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود
نقش تو در سراچه دل بر کشیده بود
از سایه پر مگس آزرده شد رخت
بهر شکر مگر سوی آن لب پریده بود
رخسار زرد عاشق آن رخ به زر خرید
[...]
دوش آن پری ز دام رقیبان رمیده بود
صید کمند ما شده آیا چه دیده بود
در جویبار دیده ی عشاق جلوه داشت
سروی که سر ز چشمه ی حیوان کشیده بود
بر برگ گل دمیده فسون سبزه ی خطش
[...]
آن گرم خو بسوز دل ما رسیده بود
خوناب این کباب بر آتش چکیده بود
در گلستان بیاد دهان تو غنچه را
امسال باغبان همه نشکفته چیده بود
همچون چراغ روز براه تو سوختیم
[...]
دل از ازل چو غنچه گریبان دریده بود
با چاک پیرهن گل صبحم دمیده بود
می آید از طپیدنش آواز پای او
در موج اضطراب دلم آرمیده بود
بر پای نخل قامت وحشت خوبان نثار کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.