دوش آن پری ز دام رقیبان رمیده بود
صید کمند ما شده آیا چه دیده بود
در جویبار دیده ی عشاق جلوه داشت
سروی که سر ز چشمه ی حیوان کشیده بود
بر برگ گل دمیده فسون سبزه ی خطش
خوش سبزه یی کز آب لطافت دمیده بود
رندانه با گدای خود آن پادشاه حسن
بزم وصال بر در میخانه چیده بود
می گفت هر سخن که گره بود در دلم
گویا که از زبان من آنها شنیده بود
آشوب دیده و دل و آسیب عقل و دین
آن قامت کشیده و زلف خمیده بود
بر سر هر اشاره که شرح و بیان نداشت
تا دیده را به هم زده بودم رسیده بود
آن لاله یی که چید فغانی ز باغ وصل
تأثیر آتش جگر و آب دیده بود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و جاذبهای است که پرنسس یا دختری از آن یاد میشود. او از چنگ رقیبان فرار کرده و دل عاشقان را به خود جلب کرده است. در توصیفش، به زیباییهای طبیعی مانند جویبار و درخت سرو اشاره میشود که نشاندهنده لطافت و شگفتی اوست. شاعر همچنین به احساسات عمیق و درد دل خود اشاره میکند که از عشق و جذابیت او ناشی میشود. در نهایت، نشانهای از تأثیرات عاطفی و روحی این زیبایی بر دل و عقل عاشقان وجود دارد.
هوش مصنوعی: دیشب آن پری از چنگ رقیبان فرار کرده بود. آیا آنچه که او دیده باعث شده که به دام ما بیافتد؟
هوش مصنوعی: در جویبار چشمان عاشقان، درختی زیبایی را نمایان میکرد که ریشههایش به چشمهای سرشار از حیات وصل بود.
هوش مصنوعی: بر روی برگ گل، جادوی زیبا و سبز رنگی وجود دارد که مانند سبزهای است که از آب نرم و لطیف جوانه زده است.
هوش مصنوعی: پادشاه حسن که به طور زیرکانهای با گدای خود رفتار میکرد، در آستانه میخانه، مراسم زیبایی را برای دیدار و وصل ترتیب داده بود.
هوش مصنوعی: او میگفت هر حرفی که در دل من گره خورده است، انگار از زبان من به دیگران رسیده و شنیده شده است.
هوش مصنوعی: در اینجا به بیان حالتی از آشفتگی در چشم و دل و آسیب دیدگی عقل و دین اشاره شده است. آن شخصی که توصیف میشود، با قامتی راست و زلفهایی خمیده به تصویر کشیده شده است که بر زیباییاش افزوده است.
هوش مصنوعی: در هر اشارهای که توضیحی نداشت، چشمانم را به هم زده بودم و به آن نقطه رسیده بودم.
هوش مصنوعی: آن لالهای که فغانی از باغ وصال چید، تأثیر آتش دل و اشک چشمانش را تجربه کرده بود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
روز وداع گریه نه در حد دیده بود
توفان اشک تا به گریبان رسیده بود
نزدیک بود کز غم من ناله برکشد
از دور هر که نالهٔ زارم شنیده بود
دیدی که: چون به خون دلم تیغ برکشید؟
[...]
باز آمد آن نگار که از ما بریده بود
و ز هجر او قرار ز دلها رمیده بود
بر صورتیکه دیده رضوان بباغ خلد
حوری نظیر آن بت زیبا ندیده بود
زنجیر عنبرین ز سر زلف ساخته
[...]
زان پیشتر که دیده جمال تو دیده بود
نقش تو در سراچه دل بر کشیده بود
از سایه پر مگس آزرده شد رخت
بهر شکر مگر سوی آن لب پریده بود
رخسار زرد عاشق آن رخ به زر خرید
[...]
آن گرم خو بسوز دل ما رسیده بود
خوناب این کباب بر آتش چکیده بود
در گلستان بیاد دهان تو غنچه را
امسال باغبان همه نشکفته چیده بود
همچون چراغ روز براه تو سوختیم
[...]
دل از ازل چو غنچه گریبان دریده بود
با چاک پیرهن گل صبحم دمیده بود
می آید از طپیدنش آواز پای او
در موج اضطراب دلم آرمیده بود
بر پای نخل قامت وحشت خوبان نثار کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.