ای دو گیسوت شب قدر و برات
جان فدا کرده برات اهل نجات
یافت بر خاک درت جا سر من
نلت من بابک اعلی الدرجات
سبزه خط تو بالای لب است
برتر آمد ز شکر قدر نبات
بعد مرگم به وفا وعده دهی
می دهم جان به تمنای وفات
زخم تیغ تو دلم راست دوا
چون قلم می نکشم سر ز دوات
سر عرفان طلب از گرمروان
واقفان را چه وقوف ازعرفات
شعر جامی و سواد خط او
ظلمات است و در او آب حیات