چمن را رنگ و بو چندین نباشد
سمن را جعد مشک آگین نباشد
«حاش لِلّه» لبت را جان نخوانم
که هرگز جان چنین شیرین نباشد
به زیبایی رُخت را مه نخوانم
که مه را مشتری چندین نباشد
مجال خواب کی باشد سری را
که شب تا روز بر بالین نباشد
ترا خود هرگز ای بدمهر بد عهد
غم حال من مسکین نباشد
مسلمانان! من آن بت می پرستم
که در بتخانه های چین نباشد
شما دین از من بیدل مجویید
که هرگز بیدلان را دین نباشد
مرا گویند در هجران مخور غم
کسی بی دوست چون غمگین نباشد؟
جلال! از دل برون کن نقش رویش
که دوزخ جای حورالعین نباشد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات عمیق خود درباره عشق و فراق میپردازد. او به زیباییهای ظاهری اشیاء و افراد اشاره میکند و میگوید که هیچیک از این زیباییها قابل مقایسه با حس واقعی عشق و دلدادگی نیست. در واقع، او بیان میکند که چمن و سمن، لب و رخسار، زیباییهایی هستند که بیدوست و دلداده، هیچ ارزشی ندارند. احساس غم و جدایی از محبوب، چنان عمیق است که حتی دینی برای بیدلان وجود ندارد. نهایتاً، شاعر به این نتیجه میرسد که در غیاب عشق و دوستی، زندگی و زیباییهای آن بیمعناست.
هوش مصنوعی: چمن نمیتواند رنگ و بوی زیادی داشته باشد، و سمن نیز نمیتواند با موهای فر و خوشبو خود، بویی از مشک داشته باشد.
هوش مصنوعی: هرگز نمیتوانم لب تو را به جان تشبیه کنم، زیرا هیچ چیزی به شیرینی آن نیست.
هوش مصنوعی: به زیبایی چهرهات نمیتوانم ماه بگویم، چرا که ماه مشتریهای زیادی ندارد و به آن اندازه جذاب نیست.
هوش مصنوعی: فرصت خواب برای کسی فراهم نیست که در تمام شب تا صبح کنار او نباشد و در کنارش استراحت نکند.
هوش مصنوعی: هرگز به تو امیدی ندارم ای بدذات و بی وفا، زیرا که غم و درد من برای تو مهم نیست.
هوش مصنوعی: ای مسلمانان! من آن معبودی را میپرستم که در معابد چین وجود ندارد.
هوش مصنوعی: شما از من افرادی که دلشکسته و بیتاب هستند، انتظار دین و ایمان نداشته باشید، چون برای آنها دینی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: میگویند در غم دوری از دوست ناراحت نباش، چون کسی که دوست ندارد، به چه دلیلی باید غمگین باشد؟
هوش مصنوعی: جلال! این تصویر زیبای او را از دل بیرون کن، زیرا جهنم نمیتواند مکان مناسبی برای حورالعین باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به جان من که جز چونین نباشد
ترا سالار جز رامین نباشد
ترا مهراست کشتن کین نباشد
که کس را اینچنین آئین نباشد
فلک را این همه تمکین نباشد
فروغ مهر و مه چندین نباشد
صبا گر بگذرد بر خاک پایت
عجب گر دامنش مشکین نباشد
ز مروارید تاج خسروانیت
[...]
چو رخسارت گل رنگین نباشد
شکر چون لعل تو شیرین نباشد
بدیدم عارض و روی تو گفتم
بدین خوبی گل و نسرین نباشد
نهان داری میان لعل پروین
[...]
چمن را رنگ و بو چندین نباشد
چمن را جعد مشک آگین نباشد
لبت را جان نخواهم حاش الله
که جان هرگز چنین شیرین نباشد
به زیبایی رخت را مه نگویم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.