یک لحظه درد عشق تو از دل نمیشود
وز دیده نقش روی تو زایل نمیشود
گویند پند ده دل شیدای خویش را
بسیار پند دادم و عاقل نمیشود
در ورطهایست کشتی صبرم به بحر عشق
کز غرقهگاه موج به ساحل نمیشود
هردم به حالتی دگر افتم ز دست غم
لیکن به هیچ حال غم از دل نمیشود
ای دل مبر امّید که بیرنج هیچ دست
در گردن مراد حمایل نمیشود
گویند سعی کن که شود کام حاصلت
من سعی مینمایم و حاصل نمیشود
صدبار اوفتاد به دام بلا جلال
خود پند مینگیرد و کامل نمیشود
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره درد و رنج عشق و ناامیدی از بهبود وضعیت احساسات است. شاعر اشاره میکند که هیچ گاه نمیتواند از عشق معشوق خود دل بکند و با وجود پند و نصیحتها، دلش شیدا و حیران باقی میماند. وی به تصویر کشیدن احساس شکست در تلاش برای رسیدن به هدف و آرامش میپردازد و میگوید که هر چه بیشتر تلاش میکند، اوضاع بهتر نمیشود. در نهایت، شاعر از حسرت به سرنوشت خود میگوید و به روزگار عشق که با غم و درد گره خورده اشاره میکند.
هوش مصنوعی: درد عشق تو لحظهای از قلبم نمیرود و تصویر روی تو از چشمم پاک نمیشود.
هوش مصنوعی: میگویند که باید به دل شیفتهام نصیحت کنم، اما هر بار که نصیحتش میکنم، باز هم عاقل نمیشود.
هوش مصنوعی: کشتی صبر من در چنگال عشق گرفتار شده است و به رغم تلاطم امواج، نمیتواند به ساحل نجات برسد.
هوش مصنوعی: هر لحظه در وضعیت جدیدی قرار میگیرم و از غم فاصله میگیرم، اما هیچگاه غم از دل من پاک نمیشود.
هوش مصنوعی: ای دل، امیدوار نباش که بدون زحمت و سختی، هیچگاه به آرزوهای خود دست نخواهی یافت.
هوش مصنوعی: میگویند تلاش کن تا به خواستههایت برسی، اما من تمام تلاشم را میکنم و نتیجهای نمیگیرم.
هوش مصنوعی: جلال با وجودی که بارها به دام مشکلات و مصائب افتاده، هنوز نتوانسته است از این تجربیات عبرت بگیرد و به کمال برسد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل رفت و آرزوی تو از دل نمیشود
دل پاره گشت و درد تو زائل نمیشود
مه میشود مقابل روی تو هر شبی
یک روز با رخ تو مقابل نمیشود
رویم زر است و بر در تو خاک میکنم
[...]
تا دیده با رخ تو مقابل نمی شود
کام دل از جمال تتو حاصل نمی شود
هر دل بجعد سلسله مویی قرار یافت
دیوانه ی منست که عاقل نمی شود
دست تهی اگر همه تعویذ دوستیست
[...]
هر رهروی دچار به منزل نمیشود
این راه قطع بیکشش دل نمیشود
زنجیر موج مانع شور محیط نیست
مجنون ما به سلسله عاقل نمیشود
گلگونه خجالت روح است روز حشر
[...]
ای دل مخواه کام که حاصل نمیشود
حق از برای کام تو باطل نمیشود
لذتشناس نیست که از دوست غافلست
لذت کسی شناخت که غافل نمیشود
تا جا گرفته عشق تو در سینه یک نفس
[...]
موی دماغ جاه و حشم حل نمیشود
فغفور خاکگشت و سرشکل نمیشود
ما و من هوسکدهٔ اعتبار خلق
تقریر مهملی استکه مهمل نمیشود
زبن گرد اعتبار مچین دستگاه ناز
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.