هر آن کس که دیده ست آن خاک پا
نیاید به چشمش دگر توتیا
رخت را به خورشید کردم مثل
بدیدم کنون از کجا تا کجا
زبویت دلم همچو گل بشکفد
چو بشکفتن گل ز باد صبا
زهی لعل تو خاتم ملک جم
رخ روشنت جام گیتی نما
کی آرم من آن زلف مشکین به چنگ
که جز نیم جانی ندارم بها
به زندان عشقت روانم اسیر
به زنجیر زلفت دلم مبتلا
مکش عاشقان را به تیغ ستم
که خون اسیران نباشد روا
دمد هم چنان بوی مهرت از آن
ز خاک جلال ار بروید گیا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به زیبایی و محبت معشوق اشاره میکند و میگوید که دیدن زیباییهای او باعث میشود که هیچ چیز دیگر در چشمش نیاید. او از احساسات عمیق خود در عشق سخن میگوید و به زنجیر بودن دلش در عشق اشاره میکند. همچنین از عذاب عشاق و ظلمی که بر آنها میرود ناراحت است و دعا میکند که بوی محبت او همیشه در دنیا بماند. شاعر به زیباییهای معشوق، مانند زلف مشکی و چهره روشن او، اشاره کرده و نشان میدهد که عشقش چقدر عمیق و اسیرکننده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که زیبایی و عظمت آن خاک پای محبوب را دیده باشد، دیگر هیچ چیزی در چشمش به اندازه آن جذاب نخواهد بود.
هوش مصنوعی: لباس خود را به خورشید نشان دادم و حالا میبینم که از کجا شروع شده و به کجا رسیده است.
هوش مصنوعی: دل من مانند گلی خواهد شکفت، هنگامی که نسیم ملایم بوزد و به آن جان ببخشد.
هوش مصنوعی: ای لعل زیبای تو، مانند انگشتری بر دستان پادشاه جمشید، چهرهات روشنیبخش دنیای من است و به من زیباییهای زندگی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: چه زمانی میتوانم آن زلف سیاه را به چنگ بیاورم، در حالی که جز یک نیمه جان چیزی برای پرداخت ندارم؟
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده که روح من در زندان گرفتار شود و زنجیر موهایت دلم را بیمار کرده است.
هوش مصنوعی: عاشقان را با ظلم و ستم نمیتوان از پا درآورد، چون خون اسیران بر کسی روا نیست.
هوش مصنوعی: بو و عطر محبتت، همچنان که از خاک و گیاهان برمیخیزد، در فضا میپیچد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
چو خواهی که یابی ز هر بد رها
سر اندر نیاری به دام بلا
بفرمود تا آسنستان پگاه
بیامد بنزدیک رخشنده ماه
بدو داد فرخنده دخترش را
بگوهر بیاراست اخترش را
چنان کن کنون تا به روز قضا
نگردد ضِرامش زمانی جدا
به کارش درون نیست چون و چرا
نپرسد از او ، او بپرسد ز ما
مرا بی وفا خواند آن بی وفا
که هرگز نگوید سخن بی جفا
ز من چون رسد بی وفائی بدوست
که دشمن نبیند ز من جز وفا
ندانم صواب از خطا زین قبل
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.