گنجور

 
جهان ملک خاتون

تا جهانست به سر گرد جهان می‌گردم

در تکاپوی تو ای دوست به عالم فردم

عهد کردم که نگردم ز تو تا جان دارم

ور بگردم من از این عهد و وفا نامردم

وقت آنست که رحمی بکنی بر دل من

که رسیده‌ست به غایت ز فراقت دردم

مُردم از تیغ جفای تو نگارا دریاب

تا به کی نیش زنی بر جگر ما هر دم

چه دهم شرح که آن یار جفاپیشه چه کرد

یا من خسته ز جورش چه جفاها بَردم

بارم اندر دل از آن سیب زنخ هست مدام

وز فراق رخ زیبای تو چون بِه زردم

کردم اندر سر و کارش دو جهان را چه کنم

کردم این ابلهی و کردم و با خود کردم

 
 
 
کاشی‌چینی - بازی جورچین ایرانی
سعدی

عشقبازی نه من آخر به جهان آوردم

یا گناهیست که اول من مسکین کردم

تو که از صورت حال دل ما بی‌خبری

غم دل با تو نگویم که ندانی دردم

ای که پندم دهی از عشق و ملامت گویی

[...]

جهان ملک خاتون

هیچ دانی که جهان در سر و کارت کردم

جان اگر در سر و کارت نکنم نامردم

چه نکردی ز جفا بر دل بیچارهٔ من

در غم عشق تو بس خون جگرها خَوردم

چه ستمها که برین خسته دل ما کردی

[...]

سیدای نسفی

موج جوهر شوم از تیغ زبانت گردم

چون خط پشت لب از گرد دهانت گردم

از خجالت نتوانم به تو نزدیک شدن

چون تهیدست بر اطراف دکانت گردم

گر نشینی به چنین پای تو را بوسه زنم

[...]

ترکی شیرازی

پای مهد تو چه شبها که به روز آوردم

طفل بودی و تو را تازه جوانی کردم

من که یک عمر تو را از دل و جان پروردم

هان! منه داغ جدایی به دل پر دردم

میرزاده عشقی

همه این قصه به نظم آوردم

فهم آن بر تو حوالت کردم

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه