ما در میان عاشقان عشق خدا داریم و بس
آن دل نباشد کاو بود خالی ز یادش یک نفس
فریاد خوانم در غمش چون عندلیب از بوستان
جانم ز شوق آمد به لب آخر به فریادم برس
حالیست بس مشکل مرا ای دوستان تدبیر چیست؟
نی در فراقم طاقتی نی بر وصالم دست رس
هر دل هوایی می کند هر سر در او سودا بسی
دانی که جز لطفت مرا دیگر نباشد هیچ کس
طوطی دل نالان شده اندر هوای وصل تو
دلداده ی بیچاره ای تا چند باشد در قفس
ای دل مترس از کس برو در کوی او شو معتکف
زیرا که در شب محتسب هرگز نترسد از عسس
عمریست تا جان می دهم بر بوی وصلت در جهان
دارم ز عشق روی تو در دل هوا در سر هوس
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق به خداوند و دلتنگی برای وصال اوست. شاعر احساس میکند که بدون یاد خدا، دل خالی است و عشقش او را به فریاد و ناله واداشته است. او در فراق و وصال خداوند دچار مشکل است و به دوستانش میگوید که هیچ کسی جز لطف خدا برای او وجود ندارد. شاعر به طوطی دلش اشاره میکند که در حسرت وصال خدا، در قفس عشق اسیر است و از آنها میخواهد تا از دیگران نترسند و در کوی خدا مشغول عبادت شوند. او در نهایت ابراز میکند که همچنان به عشق و یاد خدا ادامه میدهد و در جستجوی وصالش است.
هوش مصنوعی: ما در دل عاشقان فقط عشق خدا را داریم و بس. هیچ دلی نباید یک لحظه هم از یاد او خالی باشد.
هوش مصنوعی: من از دردهای او همچون بلبل در باغ فریاد میزنم. جانم از شوق پر شده و به لبهایم رسیده است. ای کاش به فریادم برسید.
هوش مصنوعی: حالتی بسیار دشوار دارم، ای دوستان! پیشنهادتان برای چاره چیست؟ نه برای جداییام تاب و توانی دارم و نه امکان رسیدن به وصالم.
هوش مصنوعی: هر دل آرزوهایی دارد و هر سر در فکر چیزهای زیادی است، اما بدان که هیچکسی جز خودت و مهربانیات نمیتواند به من کمک کند.
هوش مصنوعی: پرندهای که دلش گرفته و افسرده است، در آرزوی وصال تو به سر میبرد. این عاشق ناتوان چه مدت دیگر باید در قفس بماند؟
هوش مصنوعی: ای دل، از هیچکس نترس و در کوی محبوبت جایی برای خود پیدا کن و عبادت کن. زیرا در شب، کسی که مینوشد و خوش میگذرانید، هرگز از نگهبانان نمیترسد.
هوش مصنوعی: مدتی است که به خاطر بوی حضور تو جان میدهم و در این دنیا به عشق روی تو در دل و آرزو در سر دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای من غریب کوی تو از کوی تو بر من عسس
حیلت چه سازم تا مگر با تو برآرم یک نفس
گر من به کویت بگذرم بر آب و آتش بسترم
ترسم ز خصمت چون پرم گیتی بود بر من قفس
در جستنش روز و شبان گشتم قرین اندهان
[...]
بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس
ور پایبندی همچو من فریاد میخوان از قفس
گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان
هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس
محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان
[...]
چون من ندارم جز تو کس جز تو ندارم هیچکس
فریاد خوانم بر درت آخر به فریادم برس
آشفته ام چون موی تو بر آرزوی روی تو
سرگشته ام در کوی تو بر تو ندارم دست رس
گفتم ز لعلت خسته ام یک شربت آبی ده مرا
[...]
رحمش نمیآید به من چندانکه میسوزم نفس
من تنگتر سازم نفس او تنگتر سازد قفس
من خود فتادم از نفس، یکم دم نگفتی ناله بس
مردم من ای فریادرس، فریادرس، فریادرس
در هجر آن روی چو مه و زیاد آن زلف سیه
[...]
کی در بهاران دیده ای بلبل فرو بندد نفس
یا در میان کاروان بی غلغله ماند جرس
پائی بدامان میکشم در دیده افغان میکشم
فریاد پنهان میکشم چون نیستم فریادرس
دیگر بیاد گلستان بیجا بود آه و فغان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.