گنجور

 
جهان ملک خاتون

چون من ندارم جز تو کس جز تو ندارم هیچکس

فریاد خوانم بر درت آخر به فریادم برس

آشفته ام چون موی تو بر آرزوی روی تو

سرگشته ام در کوی تو بر تو ندارم دست رس

گفتم ز لعلت خسته ام یک شربت آبی ده مرا

آمد به گوشم زان دو لب گفتا که ما را از تو بس

کشتی در افکن ای دل مسکین ببین در بحر غم

سیل فراقش را که چون بگرفت ما را پیش و پس

گرچه تویی فارغ ز ما ما را میسّر چون شود

دوری ز روی مهوشت ای نور دیده یک نفس

تا دل هوایی می برد در دیدن دیدار تو

این دیده ی مهجور را خوابش نیاید از هوس

در آرزوی روی چو گلبرگ تو در صبحدم

فریاد شوقی می زنم مانند بلبل در قفس

خالی ز عنبر کرده ای بر لعل جان بخشت یقین

شکّر فروشان لبت خالی نباشند از مگس

کردم جهانی در سرت سر کرده ای با ما گران

ظلمی چنین ای نازنین جایز ندارد هیچکس

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سنایی

ای من غریب کوی تو از کوی تو بر من عسس

حیلت چه سازم تا مگر با تو برآرم یک نفس

گر من به کویت بگذرم بر آب و آتش بسترم

ترسم ز خصمت چون پرم گیتی بود بر من قفس

در جستنش روز و شبان گشتم قرین اندهان

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
سعدی

بوی بهار آمد بنال ای بلبل شیرین نفس

ور پایبندی همچو من فریاد می‌خوان از قفس

گیرند مردم دوستان نامهربان و مهربان

هر روز خاطر با یکی ما خود یکی داریم و بس

محمول پیش آهنگ را از من بگو ای ساربان

[...]

جهان ملک خاتون

ما در میان عاشقان عشق خدا داریم و بس

آن دل نباشد کاو بود خالی ز یادش یک نفس

فریاد خوانم در غمش چون عندلیب از بوستان

جانم ز شوق آمد به لب آخر به فریادم برس

حالیست بس مشکل مرا ای دوستان تدبیر چیست؟

[...]

فیاض لاهیجی

رحمش نمی‌آید به من چندانکه می‌سوزم نفس

من تنگ‌تر سازم نفس او تنگ‌تر سازد قفس

من خود فتادم از نفس، یکم دم نگفتی ناله بس

مردم من ای فریادرس، فریادرس، فریادرس

در هجر آن روی چو مه و زیاد آن زلف سیه

[...]

آشفتهٔ شیرازی

کی در بهاران دیده ای بلبل فرو بندد نفس

یا در میان کاروان بی غلغله ماند جرس

پائی بدامان میکشم در دیده افغان میکشم

فریاد پنهان میکشم چون نیستم فریادرس

دیگر بیاد گلستان بیجا بود آه و فغان

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه